beauty

/ˈbjuːti//ˈbjuːti/

معنی: حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی
معانی دیگر: قشنگی، دلکشی، زن خوشگل، ماه رو، لعبت، مهوش، روی خوش، صورت زیبا، جنبه ی خوب، صفت خوب و برجسته، مزیت، آرایشی، زیبی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: beauties
(1) تعریف: the quality of being beautiful or pleasing to the senses; loveliness.
مترادف: handsomeness, loveliness, pulchritude
متضاد: ugliness
مشابه: allure, fairness, glamour, grace, prettiness

(2) تعریف: a person or thing with such a quality, esp. a woman.
مترادف: belle, eyeful, goddess, knockout, stunner
مشابه: enchantress, seductress, siren

(3) تعریف: a quality that is appealing to the mind or spirit.
مترادف: allure, attraction, attractiveness
مشابه: asset, charm, excellence, grace

- a plan of great beauty
[ترجمه گوگل] طرحی بسیار زیبا
[ترجمه ترگمان] طرحی از زیبایی عالی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a remarkable or outstanding example.
مشابه: beaut, model, paragon, standard, stunner

- His mistake was a beauty.
[ترجمه ] اشتباه او این بود که زیبا بود
|
[ترجمه فرزاد] اشتباه او نمونه آشکاری از یک خطا بود
|
[ترجمه گوگل] اشتباه او یک زیبایی بود
[ترجمه ترگمان] اشتباه او یک زیبایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. beauty beyond human thought
زیبایی که ماورای اندیشه های بشر است

2. beauty products
لوازم آرایشی

3. beauty salon
آرایشگاه (زنانه)

4. beauty is in the eye of the beholder
زیبایی بستگی به سلیقه دارد،علف باید به دهن بزی مزه کند

5. a beauty contest
مسابقه ی زیبایی

6. a beauty pageant
نمایش انتخاب ملکه ی زیبایی

7. a beauty parlor
آرایشگاه (زنانه)

8. a beauty queen
ملکه ی زیبایی

9. her beauty aroused her sisters' envy
زیبایی او رشک خواهرانش را برانگیخت.

10. her beauty arrested everyone's attention
زیبایی او توجه همه را جلب کرد.

11. her beauty beggars description
زیبایی او توصیف ناپذیر است.

12. her beauty blinded all other beauties
زیبایی او جلوه ی زیبایی دیگران را از بین برد.

13. her beauty enslaved many young men
زیبایی او جوانان بسیاری را اسیر کرد.

14. her beauty pales beside her daughter's
زیبایی دخترش زیبایی او را از جلوه می اندازد.

15. her beauty ravished everyone
زیبایی او دل همه را می برد.

16. her beauty surpasses description
زیبایی او خارج از وصف است.

17. her beauty was irresistible
زیبایی او خودداری را سلب می کرد.

18. ideal beauty
زیبایی آرمانی

19. outward beauty
زیبایی صوری

20. pristine beauty
زیبایی بی خدشه

21. remarkable beauty
زیبایی فوق العاده

22. singular beauty
زیبایی چشمگیر

23. the beauty and color of her face
زیبایی و رنگ و آب صورتش

24. the beauty of a butterfly's coloration
زیبایی رنگ آمیزی یک پروانه

25. the beauty of a rose
زیبایی گل سرخ

26. the beauty of the coastal road is marred by commercial signs
تابلوهای تبلیغاتی،زیبایی جاده ی کرانه را مخدوش می کند.

27. the beauty of the land entranced them
زیبایی آن سرزمین آنان را مفتون کرد.

28. the beauty of this plan is its simplicity
مزیت این نقشه سادگی آن است.

29. your beauty together with your charm conquered the world. . .
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت. . .

30. a raving beauty
زنی با زیبایی اعجاب آور

31. a ravishing beauty
یک زیباروی دلربا

32. an alluring beauty
زیبایی افسونگر

33. durability and beauty are the hallmarks of kashan rugs
دوام و زیبایی از ویژگی های عمده ی فرش کاشان است.

34. her dazzling beauty
زیبایی خیره کننده ی او

35. her poignant beauty
زیبایی هوس انگیز او

36. sherry's arresting beauty
زیبایی خیره کننده ی شری

37. the fascinating beauty of that spanish dancer
گیرایی شیداگر آن رقاصه ی اسپانیایی

38. the incredible beauty and symmetry of a snowflake
زیبایی و تقارن باورنکردنی یک دانه ی برف

39. the ineffable beauty of hafez' beloved
زیبایی وصف ناپذیر نگار حافظ

40. the majestic beauty of mount damavand
زیبایی پرشکوه کوه دماوند

41. the mystic beauty of that starry sky
زیبایی اعجاب انگیز آن آسمان پرستاره

42. the nonpareil beauty of this silk carpet
زیبایی بی مانند این قالیچه ی ابریشم

43. the olympian beauty of a greek temple
زیبایی شکوهمند یک معبد یونانی

44. those women's beauty aroused his lustful nature
زیبایی آن زنان خوی شهوتران او را برانگیخت.

45. what a beauty she has become!
چه ماه رویی شده است !

46. whoever has beauty and nice hair
هر که را روی خوش و موی نکوست

47. clad in the beauty of a thousand stars
(لرد بایرون) مزین به زیبایی هزاران ستاره

48. i saw a beauty in the street
خوشگلی را در خیابان دیدم.

49. one of kerman's beauty spots
یکی از نقاط زیبای کرمان

50. she flaunts her beauty
او به زیبایی خود می نازد.

51. the monarch of beauty and attractiveness
خسرو حسن و دلبری

52. a scene of unusual beauty
یک منظره ی فوق العاده زیبا

53. a symphony imaging the beauty of nature
موسیقی سمفونی که زیبایی طبیعت را مجسم می کند

54. frowning detracts from her beauty
اخم کردن از زیبایی او می کاهد.

55. she is not a beauty queen but she is quite pretty
ملکه ی زیبایی نیست ولی خیلی با نمک است.

56. she remarked on the beauty of tabriz carpets
درباره ی زیبایی فرش های تبریز اظهار نظر کرد.

57. the new hotel's regal beauty
زیبایی شکوهمند هتل جدید

58. the sparkle of cleopatra's beauty
جلوه ی زیبا کلئوپاترا

59. the statue catches her beauty
تندیس،زیبایی او را مجسم می کند.

60. a big scar marred the beauty of her face
جای یک زخم بزرگ،زیبایی صورت او را عیب دار کرده بود.

61. a blue dress enhanced the beauty of that girl
پیراهن آبی بر زیبایی آن دختر می افزود.

62. all were smitten by her beauty
همه تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفتند.

63. an artistic production of dazzling beauty
یک اثر هنری با زیبایی خیره کننده

64. he got closer to the beauty queen to get an eyeful
به ملکه ی زیبایی نزدیکتر شد تا یک نگاه سیر بکند.

65. his extravagance in praising the beauty of the hostess angered the host
زیاده روی او در تعریف از زیبایی خانم میزبان،شوهرش را عصبانی کرد.

66. nothing took from the scene's beauty
هیچ چیز از زیبایی آن صحنه نمی کاست.

67. she is a woman of beauty and culture
او زنی زیبا و با کمال است.

68. sometimes, ambiguity adds to the beauty of poetry
گاهی اوقات ابهام زیبایی شعر را بیشتر می کند.

69. such entities as love and beauty
چیزهایی مانند عشق و زیبایی

70. this bike is a real beauty
این دوچرخه واقعا عالی است.

مترادف ها

حسن (اسم)
virtue, advantage, beauty, goodness, wellness

خوش رویی (اسم)
beauty, affability, amiability, geniality, neighborliness, cordiality, hospitality, attractiveness, handsomeness

خوشگلی (اسم)
beauty, beau-ideal, loveliness, goodliness, comeliness

خوبرو (اسم)
beauty, beautiful, fair

زیبایی (اسم)
elegance, grace, beauty, seeming, glee, pulchritude, sheen, concinnity

جمال (اسم)
beauty

زنان زیبا (اسم)
beauty

خوبی (اسم)
good, boon, excellence, beauty, goodness, kindness, kindliness, fairness, comeliness, good quality, excellency

خوبرویی (اسم)
beauty, fairness, comeliness

انگلیسی به انگلیسی

• prettiness, handsomeness
beauty is the state or quality of being beautiful.
a beauty is a beautiful woman.
the beauties of something are its attractive qualities or features.
if you say that a particular feature is the beauty of something, you mean that this feature is what makes the thing so good.
beauty is used to describe people, products, and activities that are concerned with making women look attractive.

پیشنهاد کاربران

زیبایی
مثال: The sunset was a sight of beauty.
غروب خورشید منظره ای از زیبایی بود.
مزیت
محصولات زیبایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : beautify
✅️ اسم ( noun ) : beauty
✅️ صفت ( adjective ) : beautiful
✅️ قید ( adverb ) : beautifully
زیبایی
چیز زیبا ، انسان زیبا
The Lady of Beauty, Strength and Pride.
#تـوتةة.
Divid example of something
میکاپ

زیبایی، زیبارویی، جمال، خوشگلی
ماه رخ
something that is an excellent example of its type
به معنی زیبا
و بعضی وقت ها با belle مترادف است
زیبایی=beauty
زیبا=beautiful
Have a pretty girlfriend's happiness like your own beauty
خوشحالی بینظیر دل یعنی دختری به همانند زیبایی
خود داشته باشی
جذاب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس