beating
/ˈbiːtɪŋ//ˈbiːtɪŋ/
معنی: ضربان
معانی دیگر: تپش، زدن، عمل زدن، کوبش، ضربه زنی، کتک زنی، باخت

بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of someone or something that beats.
- the beating of my heart
[ترجمه S. M. H] تپش قلبم|
[ترجمه گوگل] تپش قلب من[ترجمه ترگمان] ضربان قلبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: severe physical violence done as punishment or during a confrontation, usu. with blows from fists or a weapon.
• مشابه: battery, punishment, thrash, work
• مشابه: battery, punishment, thrash, work
• (3) تعریف: a decisive defeat.
• مشابه: overthrow, thrash
• مشابه: overthrow, thrash
جمله های نمونه
1. the beating of the heart
تپش قلب
2. a sound beating
یک کتک جانانه
3. he got a good beating
(یک) کتک حسابی خورد.
4. yesterday they beat our team, and today we evened the score by beating them
آنها دیروز تیم ما را شکست دادند و امروز با شکست دادن آنها امتیاز را مساوی کردیم.
5. Britain's prospects of beating the United States in the relay looked poor.
[ترجمه گوگل]دورنمای بریتانیا برای شکست دادن ایالات متحده در رله ضعیف به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]چشم اندازه ای بریتانیا از شکست ایالات متحده در مراسم حمل مشعل، ضعیف به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چشم اندازه ای بریتانیا از شکست ایالات متحده در مراسم حمل مشعل، ضعیف به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Listen,somebody is beating at the door.
[ترجمه it] گوش کن ( کنید ) ، یکی دارد در را میکوبد|
[ترجمه گوگل]گوش کن، یک نفر در را می زند[ترجمه ترگمان] گوش کن، یکی داره دم در میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Alpha Never one like you,let me think about beating the pain.
[ترجمه گوگل]آلفا هرگز مثل تو، بگذار در مورد غلبه بر درد فکر کنم
[ترجمه ترگمان]آلفا، هیچ وقت مثل تو نیست، به من اجازه بده که درد رو شکست بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آلفا، هیچ وقت مثل تو نیست، به من اجازه بده که درد رو شکست بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The rain was beating against/on the deck.
[ترجمه گوگل]باران بر روی عرشه می زد
[ترجمه ترگمان]باران به روی عرشه می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]باران به روی عرشه می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He started beating me when I was about fifteen but I didn't do anything to provoke him.
[ترجمه گوگل]او از حدود پانزده سالگی شروع به کتک زدن من کرد، اما من کاری نکردم که او را تحریک کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی ۱۵ سالم بود شروع به کتک زدن من کرد، اما من کاری نکردم که تحریکش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی ۱۵ سالم بود شروع به کتک زدن من کرد، اما من کاری نکردم که تحریکش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. How can we shame the boy out of beating his little sister?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم پسر را از کتک زدن خواهر کوچکش شرمنده کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم این بچه رو از کتک زدن خواهر کوچولوش شرمنده کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم این بچه رو از کتک زدن خواهر کوچولوش شرمنده کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The monsoon rains were beating down.
[ترجمه گوگل]باران های موسمی در حال تپیدن بود
[ترجمه ترگمان]باران موسمی می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]باران موسمی می وزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They saw him beating his dog with a stick.
[ترجمه گوگل]او را دیدند که سگش را با چوب می زد
[ترجمه ترگمان]او را دیدند که سگ خود را با عصا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او را دیدند که سگ خود را با عصا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. His heart stopped beating and he died soon afterwards.
[ترجمه گوگل]قلبش از تپش ایستاد و خیلی زود مرد
[ترجمه ترگمان]قلبش از تپش باز ایستاد و به زودی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]قلبش از تپش باز ایستاد و به زودی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They caught him and gave him a violent beating.
[ترجمه گوگل]او را گرفتند و کتک زدند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را گرفتند و کتک مفصلی به او زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها او را گرفتند و کتک مفصلی به او زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ضربان (اسم)
beat, pulse, beating, throb, pulsation, pant, ictus, pitter-patter, tick-tack
تخصصی
[برق و الکترونیک] ضربان پدیده ای که در آن دو یا چند کمیت متناوب با بسامدهای متفاوت موجب تغییرات ارزشی دامنه می شوند.
[نساجی] حلاجی کردن - دسته نخ پیوندی
[نساجی] حلاجی کردن - دسته نخ پیوندی
به انگلیسی
• striking, hitting; defeating
if you are given a beating, you are hit hard many times.
if a team or political party takes a beating, it is defeated by a large amount in a competition or election.
see also beat.
if you are given a beating, you are hit hard many times.
if a team or political party takes a beating, it is defeated by a large amount in a competition or election.
see also beat.
پیشنهاد کاربران
شکست ( محاوره )
After beating cancer
غلبه کردن
غلبه کردن
was beatting something
در حال رقابت
در حال رقابت
بلرزون کردن
ضرب و شتم
ضربان
مثال:beating heart:ضربان قلب
مثال:beating heart:ضربان قلب
کوبش. زدن. کناز زدن. شکست دادن.
مبارزه کردن
زنش؛ هنگام برهم نهی دو موج با بسامد بسیار نزدیک، با گذشت زمان تداخل آنها از ویرانگر به سازنده و بالعکس تبدیل می شود. به این پدیده زنش گفته می شود.


beating ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: تندهم زنی
تعریف: هم زدن شدید و سریع مواد تشکیل دهندۀ غذا، معمولاً با حرکات دورانی و با هدف وارد کردن هوا در آن
واژه مصوب: تندهم زنی
تعریف: هم زدن شدید و سریع مواد تشکیل دهندۀ غذا، معمولاً با حرکات دورانی و با هدف وارد کردن هوا در آن
کتک و ضرب و شتم
تپیدن
دامپزشکی و علوم دامی
زَنِش ( مثلا در مژک یا تاژک )
زَنِش ( مثلا در مژک یا تاژک )