beat the clock

پیشنهاد کاربران

زودتر و قبل از موعد کاری را انجام دادن
In a desperate attempt to beat the clock, I raced to mail my tax return before midnight
به زور ( in a desperate attempt. را معادل� به زور� قرار دادم که همون , , پس از یک کاری فشرده و خسته کننده� ) تونستم قبل از نیمه شب و در وقت مقرر بازپرداخت مالیاتی ام را ایمیل کنم.
...
[مشاهده متن کامل]

کاری را دقیقه ۹۰ انجام دادن
to finish something very quickly, especially before a particular time

بپرس