bearing

/ˈberɪŋ//ˈbeərɪŋ/

معنی: رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت، متحمل
معانی دیگر: سخت در آغوش گیری، (مثل خرس) دو دستی بغل کردن، طرز رفتار، روش، قیافه و طرز برخورد، سیما، مشرب، باروری، قدرت تولید، زایا، تحمل، پایداری، طرز قرارگیری، مکان، طرز قرارگیری (از نظر قطب نما یا موقعیت شخص)، سوی، (کشتی و هواپیما و غیره - جمع) موقعیت (که با در نظر گرفتن فاصله ی آن از چندین مکان مشخص تعیین می شود)، موضع، نهش، ربط، تاثیر، (معماری) بخشی از تیرسقف که روی پایه قرار می گیرد (و لذا بار سقف را تحمل می کند)، تکیه گاه، اتکا، بالشتک، بردگاه، (مکانیک) بلبرینگ، چرخ اندر چرخ، سرسره ریل، هرجایی که چیز دیگری درآن بچرخد یا بلغزد، غلطکچه، (توپخانه) گرا، بردزاویه، زاویه ی حامل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: manner of conduct, behavior, or physical carriage.
مترادف: air, attitude, carriage, comportment, demeanor, deportment, manner, mien, port, set
مشابه: behavior, conduct, posture, presence

- The king's bearing was dignified.
[ترجمه گوگل] رفتار شاه با وقار بود
[ترجمه ترگمان] رفتار پادشاه با وقار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: relation or relevance (usu. fol. by "on").
مترادف: connection, relation, relevance
مشابه: correlation

- The facts seemed to have no bearing on his conclusion.
[ترجمه بهنام] به نظر میرسید واقعیت ها هیچ تاثیری بر جمعبندی او نداشت.
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که حقایق هیچ تاثیری بر نتیجه گیری او نداشتند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که واقعیت ها هیچ ربطی به نتیجه گیری او ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a machine part that reduces friction between fixed and moving parts, as in a wheel.
مشابه: ball, ball bearing, pivot, roller, roller bearing, swivel

(4) تعریف: (often pl.) position in relation to other things; sense of direction.
مترادف: direction
مشابه: course, orientation, position, way

- We lost our bearings.
[ترجمه علی] طاقتمان کم شد
|
[ترجمه بهنام] طاقتمان را از دست دادیم
|
[ترجمه گوگل] ما رفتارمان را از دست دادیم
[ترجمه ترگمان] ما our رو از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the process or result of producing offspring, as when a tree bears fruit.
مترادف: production, reproduction
مشابه: birth, delivery, hatching, parturition, procreation, spawning, yielding

جمله های نمونه

1. a bearing wall
دیوار حامل (دیوار پایه)

2. camshaft bearing
یاتاقان میل سوپاپ

3. his bearing registered intense fear
از ظاهرش ترس شدیدی می بارید.

4. products bearing the mark of this factory
فرآورده هایی که مارک این کارخانه روی آن است

5. a royal bearing
قیافه ی شاهوار

6. beyond all bearing
غیرقابل تحمل

7. take a bearing
موضوع یا موقعیت (شخص یا چیزی را) بررسی کردن

8. a man of distinguished bearing
یک مرد باوقار

9. his story has no bearing on politics
داستان او ربطی به سیاست ندارد.

10. his testimony has no bearing on this issue
گواهی او رابطه ای با این قضیه ندارد.

11. that event had no bearing on my decision
آن رویداد تاثیری بر تصمیم من نداشت.

12. he went to see his ill mother, bearing flowers
در حالی که گل حمل می کرد (گل به دست) به دیدار مادر بیمارش رفت.

13. the blacks and the whites mix freely bearing each other no despite
سیاهپوستان و سفیدپوستان با هم می آمیزند و نسبت به هم کینه ندارند.

14. The apple trees are in full bearing.
[ترجمه بهنام] درختان سبب پر از میوه اند. ی
|
[ترجمه گوگل]درختان سیب در حال باروری کامل هستند
[ترجمه ترگمان]درختان سیب به طور کامل تحمل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Beware of Greeks bearing gifts.
[ترجمه گوگل]مراقب هدایایی یونانی ها باشید
[ترجمه ترگمان]از یونان آگاه باشید که هدایا را حمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The journal rubs against the bearing surface.
[ترجمه گوگل]ژورنال به سطح یاتاقان ساییده می شود
[ترجمه ترگمان]این ژورنال از روی سطح یاتاقان استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He took a used envelope bearing an Irish postmark.
[ترجمه بهنام] او پاکتی مصرف شده که علامت پوست ایرلندی داشت برداشت.
|
[ترجمه گوگل]او یک پاکت کارکرده با یک مهر پست ایرلندی برداشت
[ترجمه ترگمان]او یک پاکت استفاده کرد که روی مهر تمبر ایرلندی نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. An aquifer is a water - bearing rock stratum such as sandstone and chalk.
[ترجمه گوگل]آبخوان یک لایه سنگی آبدار مانند ماسه سنگ و گچ است
[ترجمه ترگمان]یک سنگ aquifer یک لایه سنگی است که از آب ساخته شده است مانند ماسه سنگ و chalk
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

وضع (اسم)
deduction, stand, speed, action, gesture, behavior, demeanor, situation, status, position, disposition, imposition, trim, stick, pose, self, aspect, setup, ordonnance, bearing, poise, station, footing, deportment, lie, mien, posture, phase, situs, stance

جهت (اسم)
sense, direction, cause, point, orientation, course, aim, trepan, sake, set, bearing

متکا (اسم)
support, bolster, backrest, cushion, pillow, headrest, bearing

یاتاقان (اسم)
bearing, headstock

بردباری (اسم)
philosophy, toleration, fortitude, bearing, tolerance, patience, longanimity

سلوک (اسم)
behavior, conduct, demeanor, bearing, deportment, behaviour

طاقت (اسم)
gut, forbearance, stamina, bearing, patience, last, sufferance, longanimity, gameness, staying power

زاد و ولد (اسم)
bearing

زایش (اسم)
get, birth, bearing, generation, procreation

نسبت (اسم)
format, connection, scale, proportion, relation, bearing, ratio, relationship, respect, blood, cognation, kinship, connexion, rapport

متحمل (صفت)
suffering, bearing, enduring, supporting

تخصصی

[عمران و معماری] یاتاقان - تماس - تکیه گاه - بردگاه - لهیدگی - باربری - باربر - قسمت تحمیل کننده بار
[برق و الکترونیک] یاتاقان
[مهندسی گاز] یاتاقان
[نساجی] یاتاقان
[ریاضیات] تکیه گاه، سمت و جهت، وضعیت نقطه ای نسبت به مبدأ، محور
[] جهت قطب نما
[پلیمر] یاتاقان

انگلیسی به انگلیسی

• behavior, deportment, demeanor, manner; influence; direction; machine part on which another part turns
if something has a bearing on a situation or event, it is relevant to it.
someone's bearing is the way that they move or stand; a formal use.
if you get or find your bearings, you find out where you are or what you should do next. if you lose your bearings, you do not know where you are or what you should do next.
see also bear.

پیشنهاد کاربران

واژه ی bearing یکی از واژه های چندمعنایی در زبان انگلیسی است و بسته به بافت جمله، معنی اش کاملاً تغییر می کند. دلیل این چندمعنایی بودن، ریشه ی قدیمی و گسترده ی آن از فعل "to bear" ( تحمل کردن، حمل کردن ) است که در طول زمان، معانی مختلفی پیدا کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در ادامه، معانی اصلی واژه ی bearing را همراه با دلیل شکل گیری هر معنی می بینی:
- - -
### 1. تحمل، ظرفیت تحمل ( Emotional or Physical Tolerance )
معنی: توانایی تحمل فشار، سختی یا احساس
مثال: *She showed great bearing under pressure. *
دلیل: از فعل *to bear* به معنای "تحمل کردن" گرفته شده.
- - -
### 2. اثر، تأثیر، ارتباط ( Effect or Influence )
معنی: تأثیر داشتن یا ربط داشتن به چیزی
مثال: *This decision has no bearing on our future plans. *
دلیل: از کاربرد "تحمل کردن اثر چیزی" به معنای "مربوط بودن" ایجاد شده.
- - -
### 3. حالت، منش، وقار ( Demeanor, Behavior, Manner )
معنی: طرز ایستادن، رفتار یا ظاهر فرد، به خصوص در موقعیت های رسمی
مثال: *He walked in with a proud bearing. *
دلیل: از حالت فیزیکی و نحوه ی "تحمل کردن بدن" یا نگه داشتن ظاهر، این معنی شکل گرفته.
- - -
### 4. جهت یابی، موقعیت یابی ( Direction, Orientation )
معنی: دانستن موقعیت یا جهت فیزیکی نسبت به محیط
مثال: *I lost my bearings in the dark. *
دلیل: از حس جهت داشتن در فضا ( مثل قطب نما ) برگرفته شده، یعنی "تحمل کردن جهت در ذهن".
- - -
### 5. یاتاقان ( Mechanical Bearing )
معنی: قطعه ای مکانیکی که چیزی را نگه می دارد و حرکت را ممکن می سازد
مثال: *The engine failed because of a broken bearing. *
دلیل: چون این قطعه، بار را تحمل می کند ( فیزیکی ) ، همان ریشه از "bear" گرفته شده.
- - -
### 6. زایش، باروری ( Childbearing )
معنی: توانایی بدن برای زایمان یا باروری
مثال: *She is of child - bearing age. *
دلیل: از فعل *to bear* به معنی "فرزند به دنیا آوردن" می آید.
bearing collocations :
lose one's bearings
یعنی جهت یا تسلط خود را از دست دادن.
مثال: او در جنگل گم شد و جهتش را از دست داد.
get one's bearings
یعنی موقعیت یا جهت خود را پیدا کردن.
مثال: بعد از رسیدن به شهر، چند دقیقه طول کشید تا موقعیتم را پیدا کنم.
have a bearing on something
یعنی بر چیزی تأثیر داشتن یا مرتبط بودن با چیزی.
مثال: تصمیم او تأثیر زیادی بر نتیجه پروژه داشت.
keep one's bearings
یعنی آرامش، تسلط یا جهت خود را حفظ کردن، مخصوصاً در شرایط دشوار.
مثال: با وجود طوفان، خلبان جهت خود را حفظ کرد.
military bearing
یعنی وقار، ظاهر و منش نظامی.
مثال: سرباز با وقار نظامی کامل در صف ایستاده بود.
emotional bearing
یعنی توانایی تحمل فشارهای احساسی.
مثال: او در طول بحران، تحمل احساسی بالایی نشان داد.
bearing in mind
یعنی در نظر داشتن چیزی.
مثال: در نظر داشته باش که او تازه کار است.
legal bearing
یعنی تأثیر یا پیامد حقوقی داشتن.
مثال: این اظهارات ممکن است پیامد قانونی داشته باشند.
with a calm bearing
یعنی با وقار و آرامش.
مثال: او با آرامش خاصی به انتقادها پاسخ داد.
bearing the burden
یعنی تحمل بار ( جسمی یا روحی ) .
مثال: او بار مسئولیت خانواده را به تنهایی به دوش کشید.
1. After the accident, he struggled to get his bearings in the unfamiliar city.
بعد از تصادف، او برای پیدا کردن موقعیتش در آن شهر ناآشنا به زحمت افتاد.
* ( get one's bearings = پیدا کردن جهت یا موقعیت ) *
2. Her testimony had no bearing on the outcome of the trial.
شهادت او هیچ تأثیری بر نتیجه ی دادگاه نداشت.
* ( have a bearing on = تأثیر داشتن روی چیزی ) *
3. Despite the chaos, the officer maintained a calm and disciplined bearing.
با وجود آشفتگی، آن افسر وقار و انضباط نظامی خود را حفظ کرد.
* ( bearing = ظاهر و منش رفتاری ) *
4. Bear in mind that this contract has legal bearing in three countries.
در نظر داشته باش که این قرارداد در سه کشور بار حقوقی دارد.
* ( legal bearing = پیامد یا اثر قانونی ) *
5. She walked into the room with a confident bearing that silenced everyone.
او با وقاری مطمئن وارد اتاق شد که همه را ساکت کرد.
* ( bearing = طرز ایستادن یا راه رفتن با اعتماد به نفس ) *
6. The judge considered whether the defendant's mental health had any bearing on his actions.
قاضی بررسی کرد که آیا وضعیت روانی متهم تأثیری بر رفتارش داشته یا نه.
* ( bearing = تأثیر بر چیزی ) *
7. He tried to keep his bearings as the storm pushed the boat off course.
او سعی کرد در حالی که طوفان قایق را از مسیر خارج می کرد، جهت خود را حفظ کند.
* ( keep one's bearings = حفظ جهت یا تسلط در شرایط سخت ) *
8. Military bearing is not just about appearance; it’s about discipline and pride.
وقار نظامی فقط درباره ظاهر نیست؛ بلکه درباره انضباط و غرور است.
* ( military bearing = منش و وقار یک نظامی ) *
9. She showed incredible emotional bearing during the funeral.
او در مراسم خاکسپاری تحمل احساسی فوق العاده ای نشان داد.
* ( emotional bearing = تحمل احساسات شدید ) *
10. I couldn’t concentrate because the noise was bearing heavily on my nerves.
نمی توانستم تمرکز کنم چون سر و صدا به شدت روی اعصابم فشار می آورد.
* ( bearing on = فشار وارد کردن بر چیزی ) *
chatgpt

سال آوری ( در علوم باغبانی )
باربری ، ، ،
Bearing Capacity : ظرفیت باربری
Bearing refers to the importance or relevance of something in a particular context. It can also refer to a person’s demeanor or posture.
اهمیت یا ارتباط چیزی در یک زمینه خاص.
همچنین می تواند به رفتار یا وضعیت بدن فرد اشاره کند.
...
[مشاهده متن کامل]

نقش، تاثیر
مثال؛
The rising temperatures have a direct bearing on the melting ice caps.
In a job interview, a candidate might be asked, “How does your previous experience have a bearing on this position?”
A person discussing body language might note, “His confident bearing made a strong impression on the audience. ”

تاثیر - اثر
مکان دقیق، موقعیت جغرافیایی
1. حالت. وضع. قیافه 2. رفتار. 3. ربط. رابطه. ارتباط 4. لحاظ. جنبه. جهت 5. تحمل. طاقت. تاب 6. سمت. طرف 7. ( بصورت جمع ) موقعیت 8. ثمر. بار. بر. محصول 9. زایمان 10. یاتاقان
مثال:
her bearing was humble
رفتارش متواضعانه بود.
نشیمن گاه
تحمل
مکانیک : یاتاقان - بلبرینگ
نشیمن غلتشی
همه معانی و اصطلاحات را خود آبادیس گفتن ، کامل است دقیقاً ، دمشون گرم با این برنامه خیلی خوبشون
نقش ( در عبارت نقش داشتن در چیزی )
از دیکشنری لانگمن:
have a/some/no etc bearing on something: to have an effect or influence on something, or not have any effect or influence
مثال:
Exercise has a direct bearing on how healthy you are.
a part of a machine that supports another part that turns around:
a wheel bearing
a roller bearing
بلبرینگ، یاتاقان
با خود اوردن. همراه داشتن
تحمل کردن
صبر کردن
طاقت آوردن
دربردارنده
دارای
دارنده
متحمل شدن
Bearing plants
باربر کردن گیاهان
تکه گاه مفصلی ( در عمران ) =bearing support
bearing ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: یاتاقان
تعریف: قطعه ای که برای کاهش اصطکاک و سایش بین دو سطح چرخان قرار دارد
bicycle bearings
یعنی یاتاقان دوچرخه
در مهندسی عمران:
soil bearing capacity
ظرفیت باربری خاک
پسوند به معنای: - دار، دارای، حاملِ
Well, I hope that this isn't going to have any ⭐bearing⭐ on us
امیدوارم که این قضیه هیچ اثر سویی روی ما نداشته باشه
⚫⚫⚫
Noun
مکان، طرز قرارگیری ( از نظر قطب نما یا موقعیت شخص ) ، سوی، ( کشتی و هواپیما و غیره - جمع ) موقعیت ( که با در نظر گرفتن فاصله ی آن از چندین مکان مشخص تعیین می شود )
...
[مشاهده متن کامل]

I once went to Times Square in New York City, which is known for being one of the busiest and most crowded tourist destinations in the world. I visited there during the holiday season, just a few days before Christmas
When I arrived, I saw an overwhelming sea of people, all bustling about and jostling for space on the crowded sidewalks. Everywhere I looked, there were flashing billboards, street performers, and towering skyscrapers, all competing for attention in the midst of the chaotic crowd
Despite the overwhelming noise and commotion, I have to admit that I felt a sense of excitement and energy in the air. There was a palpable buzz of excitement and anticipation as people hurried about their holiday shopping and sightseeing. At the same time, however, the sheer volume of people made it difficult to navigate and find my way through the crowds. I had to be constantly vigilant to avoid getting separated from my group or ⭐losing my bearings⭐ in the crowded streets

نقشه برداری : زاویهء حامل ( کوچکترین زاویه ای که هر امتداد با امتداد شمال - جنوب می سازد )
دارابودن؛در بر داشتن
تاثیر
گاها معنی سرهمی یا سردستی می دهد
she wears a suit bearing for party ( او یک لباس سرهمی برای جشن می پوشد )
تحمل کننده
ایستاده - ایستادگی
ارتباط، رابطه
ثمربخش
Get one's bearings
با شرایط آشنا شدن، با وضعیت جدید خو گرفتن

در شیمی یعنی تولید
همگانی ، عمومی
بلبرینگ
تاثیر
■ lose bearing
یعنی گیج شدن، ندونستن اینکه کجایی یا چه کار باید انجام بدی الان
royal bearing: تکیه گاه شاهانه، تخت سلطنتی
تأثیر - اثرگذاری
خودرو: یاتاقان
یاتاقان
گیرنده بار
مهندسی مواد و مکانیک: تحت ( مثل تحت بار )
مهندسی عمران، علم سازه و زلزله: تکیه گاه، پایه، جداگر، جداساز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس