bearded

/ˈbɪrdəd//ˈbɪədɪd/

معنی: ریشو
معانی دیگر: ریشو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having a substantial growth of beard.
متضاد: beardless, clean-shaven

جمله های نمونه

1. a bearded man
مرد ریش دار

2. a fearless man who was bearded two senators
مرد نترسی که با دو سناتور درافتاده بود

3. the insipid, long talk of the bearded man
صحبت بی مزه و طولانی آن مرد ریش دار

4. Tom bearded the lion in its den.
[ترجمه گوگل]تام شیر را در لانه اش ریش زد
[ترجمه ترگمان]تام شیر را در لانه خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A thin, bearded man sat opposite me on the train.
[ترجمه گوگل]مردی لاغر و ریشو روبروی من در قطار نشست
[ترجمه ترگمان]مردی لاغر و ریشو در قطار نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With a nervous swallow he bearded the formidable-looking librarian behind the desk.
[ترجمه گوگل]با پرستویی عصبی، ریش‌هایش را به کتابدار خشن پشت میز گذاشت
[ترجمه ترگمان]کتابدار قوی هیکلی را که پشت میز نشسته بود، با ناراحتی قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had visualized scientists as bearded old men.
[ترجمه گوگل]من دانشمندان را پیرمردهای ریشو تصور کرده بودم
[ترجمه ترگمان]من دانشمندان را به عنوان یک پیرمرد ریشو مجسم کرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are some bearded private portraits surviving from this period.
[ترجمه گوگل]برخی از پرتره های خصوصی ریش دار از این دوره باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]برخی از پرتره های خصوصی ریش دار وجود دارند که از این دوره جان سالم به در می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The provodnik, my jailer, showed a young bearded man into my compartment.
[ترجمه گوگل]پروودنیک، زندانبان من، یک مرد جوان ریشو را در کوپه من نشان داد
[ترجمه ترگمان]زندانبان گفت: پاسبان، زندانبان من، یک مرد ریشو را به کوپه من نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A shaggy bearded bear of a man in a smock and khaki shorts.
[ترجمه گوگل]خرس ریشو پشمالوی مردی با شورت مات و خاکی
[ترجمه ترگمان]یک خرس پشمالو ریشو با روپوش خاکی و شلوارک خاکی به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I don't know the other chap, the bearded one.
[ترجمه گوگل]پسر دیگر، ریشو را نمی شناسم
[ترجمه ترگمان]مرد ریشو گفت: من آن مرد ریشو را نمی شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Several that I saw were very old, bearded, emaciated and grim and deathlike, instead of babies, grown men.
[ترجمه گوگل]چند نفری که دیدم خیلی پیر، ریش دار، لاغر و عبوس و مرگ مانند بودند، به جای نوزادان، مردان بالغ
[ترجمه ترگمان]چند نفر که من دیدم بسیار پیر و نحیف و نحیف و نحیف بودند به جای نوزادان، مردان بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A bearded man got on the bus.
[ترجمه گوگل]مردی ریشو سوار اتوبوس شد
[ترجمه ترگمان]یه مرد ریشو سوار اتوبوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Men passed us, dark, bearded, stern, armed with sticks, walking swiftly in single file.
[ترجمه گوگل]مردانی تیره‌رنگ، ریش‌دار، خشن، چماق‌دار، به‌سرعت از کنار ما گذشتند
[ترجمه ترگمان]مردان از میان ما گذشتند، تیره، عبوس، عبوس، عبوس، مسلح با چوب، و به سرعت در یک صف راه می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is soft-spoken, bearded, with a friendly smile and an ability to laugh at himself.
[ترجمه گوگل]او لطیف، ریشو، با لبخندی دوستانه و توانایی خندیدن به خودش است
[ترجمه ترگمان]با یک لبخند دوستانه، با لبخندی دوستانه و توانایی برای خندیدن به خودش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریشو (صفت)
bearded

انگلیسی به انگلیسی

• having a beard
a bearded man is a man who has a beard.

پیشنهاد کاربران

پشمالو
bearded ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: ریش دار
تعریف: دارای کرک های بلند معمولاً دسته ای یا خطی یا ناحیه ای

بپرس