bear to

پیشنهاد کاربران

پذیرفتن یا تحمل کردن چیزی یا وضعیتی که دشوار یا ناخوشایند باشد .
مثال 1 : I could hardly bear to watch
معنی مثال 1 : به سختی ( ( تحملِ ) ) تماشا کردن را داشتم
مثال 2 : I can hardly bear to see her suffering so
معنی مثال 2 : من به سختی می توانم ( ( تحمل کنم ) ) که او اینقدر رنج می برد
bear to
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bear• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/bear_1• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/bear

بپرس