پذیرفتن یا تحمل کردن چیزی یا وضعیتی که دشوار یا ناخوشایند باشد .
مثال 1 : I could hardly bear to watch
معنی مثال 1 : به سختی ( ( تحملِ ) ) تماشا کردن را داشتم
مثال 2 : I can hardly bear to see her suffering so
معنی مثال 2 : من به سختی می توانم ( ( تحمل کنم ) ) که او اینقدر رنج می برد
مثال 1 : I could hardly bear to watch
معنی مثال 1 : به سختی ( ( تحملِ ) ) تماشا کردن را داشتم
مثال 2 : I can hardly bear to see her suffering so
معنی مثال 2 : من به سختی می توانم ( ( تحمل کنم ) ) که او اینقدر رنج می برد