be up to your eyes in something

پیشنهاد کاربران

👇مترادف؛
Overwhelmed ( غرق در کار )
Buried in work ( زیر بار کار )
Swamped ( غرق در کار )
👇مثال؛
1. "I can't go out tonight; I'm up to my eyes in work and deadlines. "
2. "After the holidays, I was up to my eyes in cleaning and organizing. "
اصطلاحا میگیم وقت سر خاروندن ندارم
سرم شلوغه
Tobe very busy doing sth
یعتی کاملا مشغول و درگیر انجام کاری بودن
از چیزی به ستوه آمدن مثلا
I am up to my eyes in work
یعنی از کار زیاد به ستوه آمدم ( در فارسی میگیم به اینجام رسیده و به گردنمان اشاره می کنیم )
To be very busy with sth
شدیدا مشغول کاری بودن

بپرس