FA: "بالاخره از این همه درام خلاص شدم!"
... [مشاهده متن کامل]
FA: "او بعد از کاری که کرد، رابطه اش را با او تمام کرده. "
FA: "دیگر تمام شد؛ دیگر آبرویم را نابود نمی کنند. "
FA: "حالا شکایت کردن هایت تمام شد؟"
FA: "بعد از ماه ها درمان، بدترین قسمت را پشت سر گذاشته. "
FA: "وقتی این پروژه را تمام کنیم، جشن می گیریم. "
FA: "شما به دفتر مدیر متصل شده اید. "
FA: "صبر کن، هنوز تماسم قطع نشده!"
- - -
- In Persian, translations vary based on context ( e. g. , "تمام کردن", "پشت سر گذاشتن", "قطع کردن" ) .
پشت سر گذاشتن یک اتفاق یک واقعه خاص که معمولا با خطر وحادثه یا ماجراجویی همراه است
تمام کردن
تجربه داشتن در چیزی:
You don't even know what I've been through
حتی نمیدونی چیو تجربه کرده ام.
حتی نمیدونی چیو تجربه کرده ام.
از طریق چیزی بودن
مثلا:
as much as 80% of our intraction is through body language
برابر 80 درصد از تعاملات ما از طریق بادی لنگویج است.
مثلا:
برابر 80 درصد از تعاملات ما از طریق بادی لنگویج است.
قابل ذکر است که
🔰تمام کردن/شدن، به پایان رساندن، خاتمه دادن