اجبار در کنار آمدن با یک موقعیت بد که احتمال وقوع آن بسیار زیاد است یا در شرف وقوع است؛ مواجه شدن با اتفاق احتمالی بد پیش روی
... [مشاهده متن کامل]
برنی ( با سردی ) : اتفاقاً نقشه های دیگری برای مشارکت مالی فرانک در نمایش دارم. اگر موفق بشه - اگر نمایش خوب از آب در بیاد، به عنوان هدیه اونو شریک پنج درصد می کنم.
جورجی ( با تردید ) : آیا. . . تعهد کتبی بهش می دی؟
برنی ( با عصبانیت از جا می پرد ) : نه، تعهد کتبی به تو نمی دم.
جورجی ( با رنگ پریدگی ) : اگر این کار رو بکنی به اون کمک می کنه. فردا - یا این هفته احتمالا باید با موقعیت بدی رو به رو بشه: با نقدهای تندی که زیر سؤال میبرنش.
برنی ( به او نگاه می کند ) : تو باهوشی. . . شانس خودت رو با اعتماد به نفس بیش از حد خراب نکن. بیا با حقیقت روبرو بشیم، فرانک ممکن است از اینجا به هر جایی برود، حتی به یک حرفه سینمایی درآمدزا. یا ممکنه دوباره به ورطه نابودی برگرده، که تو هم با او همراه میشی.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه # دختر روستایی، # اثر کلیفورد اودیتس ( ص ۴۱، نسخه چاپی )
