be on the ball


(امریکا - خودمانی) هشیار و کاردان بودن، ماهر و مسلط بودن

جمله های نمونه

1. She really is on the ball; she's bought houses at auctions so she knows what she's doing.
[ترجمه گوگل]او واقعاً روی توپ است او خانه هایی را در حراجی ها خریده است تا بداند دارد چه می کند
[ترجمه ترگمان]او واقعا در مهمانی رقص است؛ در حراج خانه خریده، بنابراین او می داند چه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A photographer who was on the ball got some great pictures of the incident.
[ترجمه گوگل]عکاسی که روی توپ بود، عکس های فوق العاده ای از این حادثه گرفت
[ترجمه ترگمان]یک عکاس که در مجلس بود عکس های فوق العاده ای از این حادثه گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You"l be on the ball more often, be able to move fludily from task to task and not get lost nearly as much with a trusted system at your side.
[ترجمه گوگل]شما بیشتر در توپ خواهید بود، می‌توانید از کاری به کار دیگر به طور روان حرکت کنید و با داشتن یک سیستم قابل اعتماد در کنارتان، تقریباً به همان اندازه گم نشوید
[ترجمه ترگمان]شما اغلب در مجلس هستید، بیشتر می توانید از کار به مرحله دیگر حرکت کنید و تقریبا به اندازه یک سیستم مورد اعتماد در کنار خود از دست ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As a politician, you must be on the ball in the election.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک سیاستمدار، شما باید در انتخابات پیشتاز باشید
[ترجمه ترگمان]شما به عنوان یک سیاست مدار باید در انتخابات شرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have to be on the ball to get these questions right.
[ترجمه گوگل]شما باید در توپ باشید تا این سوالات را به درستی دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید توی مجلس رقص باشی تا این سوال ها رو درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A traffic police officer has to be on the ball and resolve problems quickly.
[ترجمه گوگل]یک افسر پلیس راهنمایی و رانندگی باید در توپ باشد و مشکلات را به سرعت حل کند
[ترجمه ترگمان]یک افسر پلیس راهنمایی باید به سرعت وارد مجلس شود و مشکلات را به سرعت حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr. J hopes that what he has been writing will be on the ball.
[ترجمه گوگل]آقای ج امیدوار است آنچه را که می نویسد روی توپ باشد
[ترجمه ترگمان]آقای جی امیدوار است که آنچه در حال نوشتن است روی توپ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I had never been to an event like this before, but it was both great fun and very hard work trying to be on the ball constantly to get questions answered and pick out new info!
[ترجمه گوگل]من قبلاً به چنین رویدادی نرفته بودم، اما هم سرگرم کننده بود و هم تلاش بسیار سختی که سعی کردم دائماً در توپ باشم تا به سؤالات پاسخ بدهم و اطلاعات جدید را انتخاب کنم!
[ترجمه ترگمان]من تا به حال چنین واقعه ای را ندیده بودم، اما هر دوی آن ها سرگرم کننده و خیلی سخت بود که سعی کنند در مجلس رقص شرکت کنند و اطلاعات جدیدی کسب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But I would like to try a different kind of life. I prefer to be on the ball.
[ترجمه گوگل]اما من دوست دارم نوع دیگری از زندگی را امتحان کنم ترجیح می دهم روی توپ باشم
[ترجمه ترگمان]اما دوست دارم یک نوع زندگی متفاوت را امتحان کنم من ترجیح می دهم که در مجلس رقص باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• be perceptive, be quick to understand

پیشنهاد کاربران

حواس جمع بودن
you should be on the ball باید حواست جمع باشه
سرحال و سرزنده بودن
چابک و فرز بودن
از همه جوانب قضیه آگاه بودن
اماده به کار

بپرس