be inundated ( with/by/something ) = مورد آماج قرار گرفتن، مورد هجوم قرار گرفتن، با سیل عظیمی مواجه شدن، مملو بودن، اشباع بودن
Definition = آنقدر چیزهای زیادی دریافت می کنید که نمی توانید به راحتی با همه آن کنار بیایید
... [مشاهده متن کامل]
Examples:
1 - to recieve so much of something that you cannot easily deal with it all
ما با آماج درخواست کمک مواجه شده ایم.
2 - we've been inundated with phone calls since the advert appeared.
از زمان ظاهر شدن تبلیغات ، ما با سیلی از تماس های تلفنی مواجه شده ایم.
3 - after the broadcast, we were inundated with requests for more information.
پس از پخش رادیویی ، با سیل عظیمی از درخواست اطلاعات بیشتر مواجه شدیم.
4 - the radio stations were inundated with reports of a severe traffic accident
ایستگاه های رادیویی مملو از گزارشات تصادف شدید رانندگی بودند.
Definition = آنقدر چیزهای زیادی دریافت می کنید که نمی توانید به راحتی با همه آن کنار بیایید
... [مشاهده متن کامل]
ما با آماج درخواست کمک مواجه شده ایم.
از زمان ظاهر شدن تبلیغات ، ما با سیلی از تماس های تلفنی مواجه شده ایم.
پس از پخش رادیویی ، با سیل عظیمی از درخواست اطلاعات بیشتر مواجه شدیم.
ایستگاه های رادیویی مملو از گزارشات تصادف شدید رانندگی بودند.