be in a state

پیشنهاد کاربران

ناراحت بودن ، ناراحت شدن
آشفته بودن؛ نژند؛ شرائط روحی بدی داشتن؛ بهم ریختن
Example 1: 👇
I was in a terrible state because nobody could understand why I had this illness.
من شرائط روحی خیلی بدی داشتم ( کاملا آشفته بودم یا بهم ریخته بودم ) چون کسی نمی دونست بیماریم چیه.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 2:👇
She got into a real state before her driving test.
قبل از امتحان رانندگی کاملاً آشفته بود ( بهم ریخته بود )
Example 3: 👇
HOPE: I tell you, you’re all in a state.
PAT: I don’t doubt that the people who used to come here, were, too. Lord knows it’s on the edge of the world.
* Hotel Universe - a play by Philip Barry )
هُپ: بذارید یه مطلبی رو بهتون بگم. شماها همتون بهم ریختید ( شرائط روحی همتون خرابه/داغونه/نافرمه )
متن انتخابی: از نمایشنامه ی #هتل یونیورس، # اثر فیلیپ بری
Example 4: 👇
JULIA: You've always been. the "stronger character, " haven't you? At least people have always thought so. You've made all the decisions; you've always' had the ideas—
LINDA: — And you've been resenting me right from the very—Oh—I can't believe it -
JULIA: It's nothing to get in a state about - and I didn't say I resented you.
* Holiday - a play by Barry
جولیا: تو همیشه شخصیت قوی تر بودی، اینطور نیست؟ حداقل مردم همیشه اینطور فکر می کردن. تمام تصمیمات رو تو میگرفتی. تو بودی که همیشه صاحب ایده بودی—
لیندا: — و تو از همون لحظه ی اول از من ناراحت بودی - اوه - باورم نمیشه
جولیا: این چیزی نیست که در مورد آن بهم بریزی - و من نگفتم که از تو رنجید ه خاطرم.
گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تعطیلات، # اثر فیلیپ بری

be in a state
حال روحی خوبی نداشتن
نگران. عصبی
Mum and Dad were in a right state when I got in
She was in a real state before her driving test
او قبل امتحان رانندگی اش، واقعا نگران و دلواپس بود
دلواپس و ناراحت بودن
مظطرب شدن

بپرس