کاملا بی خبر بودن
روحشم خبر نداره
امادگی اتفاق یا موقعیتی را نداشتن
When we had an earthquake , we were caught napping and now my brother's leg is broken
روحشم خبر نداره
امادگی اتفاق یا موقعیتی را نداشتن
برای چیزی اماده نبودن
not to be prepared for sth