حتماً
مطمئناً
به احتمال قوی
. . . . .
My parents are bound to disagree, but I’ve decided I’m moving to New York
پدر و مادرم حتماً مخالف خواهند بود، اما من تصمیم گرفته ام که به نیویورک نقل مکان کنم
... [مشاهده متن کامل]
The table was bound to break from all the weight put on it.
میز از شدت وزنی که روی آن قرار داده شده بود، نزدیک بود بشکند
A: What do you think Dad will say about the broken window?
B: He‘s bound to be angry.
الف: فکر می کنی پدر در مورد پنجره شکسته چه خواهد گفت؟
ب: حتماً عصبانی خواهد شد
مطمئناً
به احتمال قوی
. . . . .
پدر و مادرم حتماً مخالف خواهند بود، اما من تصمیم گرفته ام که به نیویورک نقل مکان کنم
... [مشاهده متن کامل]
میز از شدت وزنی که روی آن قرار داده شده بود، نزدیک بود بشکند
الف: فکر می کنی پدر در مورد پنجره شکسته چه خواهد گفت؟
ب: حتماً عصبانی خواهد شد
ناگذیر بودن از
یک اصطلاح است که به این معنا اشاره دارد که چیزی به دلیل شرایط طبیعی، قوانین، یا تعهدات قطعاً رخ خواهد داد یا اجتناب ناپذیر است.
... [مشاهده متن کامل]
این عبارت می تواند نماد اجتناب ناپذیری یا احتمال قوی باشد. برای مثال، "You are bound to succeed" به این معناست که موفقیت شما بسیار محتمل یا حتمی است.
مترادف؛
مثال؛
انتظار میره خیلی شلوغ باشه
When you're driving recklessly, an accident is bound to happen ✅ هنگامی که با بی دقتی رانندگی می کنید، یک حادثه بی برو برگرد اتفاق می افتد.
... [مشاهده متن کامل]
🔻 Given his track record, he's bound to succeed. ✅ با توجه به سابقه او، قطع به یقین موفق میشود
میبایست
مجبور بودن، ناگزیر بودن
In the absence of a training dataset, the algorithm is bound to learn from its experience
در صورت فقدان مجموعه داده های آموزشی، الگوریتم ناگزیر به یادگیری از تجربیات خودش است.
در صورت فقدان مجموعه داده های آموزشی، الگوریتم ناگزیر به یادگیری از تجربیات خودش است.
قریب به یقین ، به احتمال خیلی زیاد
مثال
I broke down dad's car
?what do you think dad will say about it
he is boud to be angry.
من ماشین پدر رو خراب کردم. به نظرت پدر در این باره چی میگه؟قریب به یقین عصبانی میشه
مثال
من ماشین پدر رو خراب کردم. به نظرت پدر در این باره چی میگه؟قریب به یقین عصبانی میشه
به احتمال زیاد، به احتمال قوی، مقرر است که،
1. Be bound to do something: محتمله که انجام بشه/ بده
مثال: If you wear his jacket, he's bound to find out
اگر ژاکتشو بپوشی، احتمال قوی میفهمه
2. Be bound to be: بایدم اینجور باشه
مثال:
A: It's too cold
B: it's bound to be! The hitter has turned off
مثال: If you wear his jacket, he's bound to find out
اگر ژاکتشو بپوشی، احتمال قوی میفهمه
2. Be bound to be: بایدم اینجور باشه
مثال:
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)