از این عبارت وقتی استفاده می شود که چیزی برای یک نفر بیش از حد سخت، حیرت آور و گیج کننده است که بتواند آن را بفهمد یا توضیح دهد.
... [مشاهده متن کامل]
پلیس: این خانُم شما رو به آدم ربایی متهم می کنه ( ادعا می کنه شما اونو دزدیدی ) .
خانُم گرانت: تو می دونی که دست به این کار زدی. خودت بهشون گفتی که من رو از اینجا ببرن بیرون.
کلانتر: در مورد این کار چه توضیحی داری، بِرنز؟ آدم ربایی، هان؟
والتر: با عقل جور در نمیاد ( به فکر هم خطور نمی کنه یا ورای درک منه ) . این خانُم کیه؟
گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی �صفحه ی اصلی [روزنامه]، ] اثر هِکت و مکارتور
پَت: من نمی دونم اون در مورد چی حرف می زنه. ( استفان را مخاطب قرار می دهد ) من نمی دونم حرف حسابت چیه. صحبتهات از درک من خارجه. تو رو نمی فهمم.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی �هتل یونیورس، � اثر فیلیپ بری
برای کسی قابل درک نیست.
مثلاْ وقتی میگوییم:
Something is beyond me یعنی آن چیز آنقدر برایم دشوار است که قابل درک نیست.
مثلاْ وقتی میگوییم:
Something is beyond me یعنی آن چیز آنقدر برایم دشوار است که قابل درک نیست.