خیلی هم خوشش نیست از اینکه، ، ،
همچین خوشش نبود
خوشحال نبودن ضمنی از موضوعی
best pleased
Used in negative constructions to indicate irritation, aggravation, or discontentment. Primarily heard in UK.
... [مشاهده متن کامل]
I'd lie low for a while if I were you. The boss is not best pleased about what happened.
اگر جای تو بودم یه مدت مخفی میشدم ( آفتابی نمی شدم/سر و کلم پیدا نمیشد این دور و برها ) . رییس خیلی هم خوشش نیست درباره اتفاقی که افتاد ( خوشحال نیست از این موضوع )
همچین خوشش نبود
خوشحال نبودن ضمنی از موضوعی
... [مشاهده متن کامل]
اگر جای تو بودم یه مدت مخفی میشدم ( آفتابی نمی شدم/سر و کلم پیدا نمیشد این دور و برها ) . رییس خیلی هم خوشش نیست درباره اتفاقی که افتاد ( خوشحال نیست از این موضوع )