1. be a gentleman and forgive him!
بزرگواری کن و او را ببخش !
2. be a man and don't be afraid of anything!
مرد باش و از هیچ چیز نترس !
3. be a sport and let me borrow your bicycle!
آقایی کن و دوچرخه ات را به من قرض بده.
4. be a thought more careful
کمی بیشتر دقت کن.
5. be back by ten o'clock
پیش از (تا) ساعت ده برگرد.
6. be careful lest success makes you conceited
مواظب باش موفقیت تو را دچار نخوت نکند.
7. be careful of what you say on the phone, it's tapped
مواظب حرف هایی که پشت تلفن می زنی باش چون تلفن تو تحت کنترل است.
8. be careful when you cross the street!
هنگام رفتن به آن سوی خیابان خیلی مواظب باش !
9. be careful with the scissors, you nearly jabbed my eye out!
مواظب قیچی باش،نزدیک بود چشمم را در بیاوری !
10. be careful, the room is wired
مواظب باش در اتاق وسایل استراق سمع کار گذاشته اند.
11. be discreet and do not refer to her being an orphan!
محتاط باش و اشاره ای به یتیم بودن او نکن !
12. be forewarned; i will not tolerate lying!
از حالا بدانید ـ دروغ را تحمل نخواهم کرد!
13. be fruitful and multiply and replenish the earth
(انجیل) پرثمر باش و تکثیر شو و دنیا را پرکن.
14. be gone! you're devoid of faithfulness. . .
برو ای عاری ز وفاداری . . .
15. be here before noon!
قبل از ظهر اینجا باش !
16. be honest with yourself
نسبت به خودت (خودتان) صادق باش (باشید).
17. be kind enough to open the window
لطفا پنجره را باز کنید.
18. be kind to those beneath you
با زیر دستان خود مهربان باش.
19. be modest especially when you thrive
فروتن باش به ویژه هنگام کامیابی.
20. be my guest
مهمان من باشید،من پولش را می دهم،بفرمایید.
21. be patient, your turn will come too
شکیبا باش نوبت تو هم خواهد رسید.
22. be polite but don't kowtow to him either
مودب باش ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.
23. be quiet or else i'll crack you on the head!
ساکت باش والا می کوبم تو سرت !
24. be sure to lock the doors
فراموش نکن که درها را قفل کنی.
25. be there at the stated time
در وقت مقرر در آنجا حضور یابید.
26. be (flat) on one's back
بیمار بودن،بستری بودن،بیچاره بودن،به زانو درآمدن
27. be (of) no laughing matter
موضوع جدی بودن
28. be (or come) to the fore
1- مهم یا برجسته (بودن)،در جلو قرار گرفتن،پیشی گرفتن 2- در دسترس
29. be (or come) under review
تحت بررسی بودن (یا قرار گرفتن)
30. be (or feel) sorry for somebody
دل (کسی) به حال کسی سوختن،دلسوزی کردن برای کسی
31. be (or get) carried away
اختیار از دست دادن،سخت تحت تاثیر قرار گرفتن،ذوق زده شدن
32. be (or get) wise to
(امریکا ـ خودمانی) آگاه شدن یا بودن،کاشف به عمل آوردن،پی بردن
33. be (or live) in a fool's paradise
الکی خوش بودن
34. be (or live) in each other's pockets
همیشه با هم بودن،همدم یکدیگر بودن
35. be a bear for punishment
پر استقامت بودن،سختی را خوب تحمل کردن
36. be a cinch
سهل الوصول بودن،(حتما یا به آسانی) به دست آمدن
37. be a dab hand at
(انگلیس ـ عامیانه) ید طولی داشتن،مهارت داشتن
38. be a fool for one's pains
کار بی اجر و پاداش کردن،مفتی جان کندن،خرحمالی مفتی کردن
39. be a good thing that
جای شکرش باقی بودن،خوب بودن که
40. be a spitting image of someone
بسیار به کسی شباهت داشتن
41. be a spitting image of something
عینا مانند چیز دیگری بودن
42. be a witness of (something)
گواه بر چیزی بودن،دلیل بر چیزی بودن
43. be a wonder
اعجاب انگیز بودن،معجزه بودن،شگفت آور بودن
44. be against something (or someone)
مخالف چیزی (یا کسی) بودن
45. be agreed
متفق القول بودن،هم عقیده بودن،یکدل بودن،توافق داشتن
46. be ahead (of)
جلو بودن (از)،پیشرفته تر بودن (از)
47. be all ears
خوب گوش دادن،کاملا توجه کردن
48. be all the world (to somebody)
(برای کسی) یک دنیا ارزش داشتن
49. be along
1- (عامیانه) آمدن،رسیدن،وارد شدن
50. be as good as one's word
خوش قول بودن،به وعده ی خود وفا کردن
51. be at loggerheads with somebody
با کسی عدم توافق یا برخورد داشتن
52. be at odds with somebody (over something)
(درباره ی چیزی) با کسی اختلاف داشتن
53. be at the bottom of
اصل و منشا بودن
54. be brief
1- مختصرا گفتن 2- (به واسطه ی بی میلی و غیره) جواب های کوتاه دادن
55. be brought to bed (of)
(قدیمی) زادن،به دنیا آوردن
56. be buried alive
زنده به گور شدن،زیر آوار ماندن
57. be careful!
مواظب باش !،دقت کن !،بپا!
58. be compatible with
جور بودن با،خوردن به،سازگار بودن با
59. be composed of
متشکل بودن از
60. be compounded of
مرکب بودن از،متشکل بودن از،هم نهاد بودن
61. be comprised of
مشتمل بودن بر،دارا بودن
62. be concerned with (something)
1- علاقمند بودن به (موضوعی)،ذینفع بودن در 2- مربوط بودن به،رابطه داشتن با
63. be conditioned by
تحت تاثیر (چیزی) بودن
64. be confined
مشغول وضع حمل بودن،در زایمان بودن
65. be conspicuous by one's absence
به وضوح غایب بودن،کاملا چشمگیر بودن عدم حضور کسی
66. be convinced
اطمینان داشتن،معتقد بودن،پذیرفتار بودن،پذیرا بودن،اعتقاد راسخ داشتن
67. be correct
حق داشتن،درست گفتن یا اندیشیدن،بی لغزش بودن
68. be cursed with
دچار بودن،رنج بردن از،مصیبت دار بودن
69. be dead from neck up
(عامیانه) احمق بودن
70. be dead set against something (or be dead against something)
کاملا مخالف چیزی بودن