battlefront

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the area where opposing combatants clash.

- a military battlefront
[ترجمه گوگل] یک جبهه نظامی
[ترجمه ترگمان] سبک معماری ارتشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the economic battlefront
[ترجمه گوگل] جبهه نبرد اقتصادی
[ترجمه ترگمان] the اقتصادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the ignominy of escaping from the battlefront
عمل ننگین فرار از جبهه ی جنگ

2. We of these afforest battlefront veteran, it is to do happier more really!
[ترجمه گوگل]ما از این جانبازان جبهه جنگ در جنگل، این است که واقعاً شادتر باشیم!
[ترجمه ترگمان]ما از این کهنه سرباز کهنه کار هستیم، باز هم باید خوشحال تر باشیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dazhai County ever was the advanced type on battlefront of our country agriculture.
[ترجمه گوگل]شهرستان دازایی همیشه از نوع پیشرفته در جبهه نبرد کشاورزی کشورمان بوده است
[ترجمه ترگمان]شهرستان Dazhai در حال حاضر نوع پیشرفته on کشاورزی کشور ما بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the Hainan island war, the commanders in battlefront didn t stickle to the indication of Mao Zedong, however established fighting direction thoughts and fighting plans corresponded to the practice.
[ترجمه گوگل]در جنگ جزیره هاینان، فرماندهان در جبهه نبرد به نشانه های مائو تسه تونگ پایبند نبودند، با این حال افکار جهت مبارزه و برنامه های جنگی ایجاد شده با رویه مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان]در جنگ جزیره هاینان، فرماندهان در battlefront به نشانه هایی از مایو تسه تونگ واکنش نشان ندادند، با این حال، افکار جهت مبارزه با اهداف جهت مبارزه با این عمل هماهنگ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The column of French soldiers passed us on their way to the battlefront.
[ترجمه گوگل]ستون سربازان فرانسوی در مسیر خود به سمت جبهه نبرد از کنار ما گذشتند
[ترجمه ترگمان]ستون سربازان فرانسوی ما را به سبک باله رهبری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The heroic mother herself against feeling deep sorrow and sent her beloved son to the battlefront.
[ترجمه گوگل]مادر قهرمان خود در برابر احساس اندوه عمیق، فرزند دلبندش را به جبهه فرستاد
[ترجمه ترگمان]مادر قهرمان، خود را در مقابل اندوه عمیقی احساس می کرد و پسر محبوبش را به سبک battlefront می فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The area of contact between opposing combat forces; a battlefront.
[ترجمه گوگل]منطقه تماس بین نیروهای رزمی مخالف؛ یک جبهه جنگ
[ترجمه ترگمان]سطح تماس بین نیروهای رزمی مخالف؛ یک battlefront
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the supplies that made it to port in Murmansk still needed to be hauled to the battlefront.
[ترجمه گوگل]اما تدارکاتی که به بندر مورمانسک رسید هنوز باید به جبهه نبرد کشیده می شد
[ترجمه ترگمان]اما تدارکاتی که آن را به بندر in تبدیل کرد هنوز باید به the منتقل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. British naval and material support was essential in securing the battlefront.
[ترجمه گوگل]حمایت مادی و دریایی بریتانیا در تامین امنیت جبهه جنگ ضروری بود
[ترجمه ترگمان]پشتیبانی نیروی دریایی و نیروی دریایی بریتانیا در تامین امنیت کشور ضروری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And hardly a week passes without news from the battlefront.
[ترجمه گوگل]و به سختی یک هفته می گذرد که خبری از جبهه نبرد نباشد
[ترجمه ترگمان]و حتی یک هفته بدون هیچ خبری از سبک باله خارج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These strategic affirmations had a quite stimulative influence for the People's revolutionary force led by CCP to enter the camp of the international anti-fascists unitive battlefront.
[ترجمه گوگل]این تاکیدات راهبردی تأثیری کاملاً محرک برای نیروی انقلابی خلق به رهبری ح‌ک‌چ داشت تا وارد اردوگاه جبهه‌ی نبرد متحد بین‌المللی ضد فاشیست‌ها شود
[ترجمه ترگمان]این affirmations استراتژیک دارای تاثیر کاملا stimulative برای نیروی انقلابی مردم به رهبری CCP برای ورود به اردوگاه of بین المللی anti battlefront بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• forward area of a battlefield, area closest to the enemy troops
front line of combat, front line of fighting

پیشنهاد کاربران

میدان جنگ. میدان نبرد. کارزار
مثال:
If Allah brings you back [from the battlefront] to a group of them
پس اگر خداوند تو را از میدان جنگ به سوی گروهی از آنان برگرداند.
خط مقدم
جبهه

بپرس