battlefield

/ˈbætəlˌfild//ˈbætlfiːld/

معنی: میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد
معانی دیگر: میدان نبرد، آوردگاه، هرگونه زمینه ی برخورد، عرصه ی مبارزه، ستیزگاه (battleground هم می گویند)، میدان جنگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the area in which a battle takes place.
مشابه: front

جمله های نمونه

1. battlefield inspection
بازدید از میدان نبرد

2. the battlefield bristled with bayonets
رزمگاه از سرنیزه موج می زد.

3. the battlefield was full of bomb craters
رزمگاه پر از کاسچال های بمب بود.

4. stalingrad was the bloodiest battlefield of world war two
استالینگراد خونین ترین رزمگاه جنگ جهانی دوم بود.

5. the soldiers left the battlefield in disarray
سربازان با بی نظمی میدان نبرد را ترک کردند.

6. the university became a battlefield of ideas
دانشگاه محل منازعه ی اندیشه ها شد.

7. this painting represents a battlefield
این نقاشی یک رزمگاه را نشان می دهد.

8. rusty tank carcasses covered the battlefield
بدنه ی تانک های زنگ زده رزمگاه را پوشانده بود.

9. he was nonchalant even in the battlefield
او حتی در میدان رزم هم عین خیالش نبود.

10. a coward soldier who escaped from the battlefield
سرباز ترسویی که از میدان جنگ گریخت

11. carcasses of horses were festering in the battlefield
لاشه های اسبان در میدان جنگ می پوسیدند.

12. Marines dropped 250 combat troops into the jungle battlefield.
[ترجمه گوگل]تفنگداران دریایی 250 نیروی رزمی را به میدان جنگ جنگل انداختند
[ترجمه ترگمان]تفنگدارها ۲۵۰ سرباز جنگی رو وارد میدون جنگ کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two armies finally met on the battlefield at Stamford Bridge.
[ترجمه گوگل]سرانجام دو ارتش در میدان نبرد در استمفورد بریج به هم رسیدند
[ترجمه ترگمان]سرانجام دو ارتش در میدان نبرد در وسط پل یکدیگر را دیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He showed valour and skill on the battlefield.
[ترجمه گوگل]او در میدان جنگ شجاعت و مهارت نشان داد
[ترجمه ترگمان]او شجاعت و مهارت در میدان نبرد را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Thunder boomed like battlefield cannons over Crooked Mountain.
[ترجمه گوگل]رعد مانند توپ های میدان نبرد بر فراز کوه کج می پیچید
[ترجمه ترگمان]رعد و برق مثل توپ میدان نبرد در بالای کوه می غرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He showed valor and skill on the battlefield.
[ترجمه گوگل]او در میدان جنگ شجاعت و مهارت نشان داد
[ترجمه ترگمان]او دلیری و مهارت را در میدان نبرد نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The ancient Rome battlefield was a scene of great carnage.
[ترجمه گوگل]میدان نبرد روم باستان صحنه قتل عام بزرگی بود
[ترجمه ترگمان]میدان نبرد روم باستان صحنه قتل عام بزرگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Does not have the battle field experience of warfare. It's always solo infiltration missions.
[ترجمه گوگل]تجربه میدان نبرد جنگ را ندارد این همیشه ماموریت های نفوذ انفرادی است
[ترجمه ترگمان]جنگ میدان جنگ را تجربه نمی کند این همیشه تنها ماموریت های فضایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Born in the battle field, the Tudor court faced challenges from all directions.
[ترجمه گوگل]دادگاه تودور که در میدان نبرد متولد شد، از هر جهت با چالش‌هایی مواجه بود
[ترجمه ترگمان]دادگاه تودور، که در میدان نبرد به دنیا آمده بود، از همه جهات با چالش هایی روبرو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. On the battle field, nothing but? fight.
[ترجمه گوگل]در میدان نبرد، چیزی جز؟ مبارزه کردن
[ترجمه ترگمان]توی میدان نبرد، هیچی غیر از این؟ مبارزه کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. This paper discusses a method on the battle field of early warning aircraft (EWA) for the aircraft carrier formation in synthesis combat area.
[ترجمه گوگل]این مقاله روشی را در میدان جنگ هواپیماهای هشدار اولیه (EWA) برای تشکیل ناو هواپیمابر در منطقه نبرد سنتز مورد بحث قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله به بررسی روشی در زمینه میدان نبرد هواپیماهای هشدار زودهنگام (EWA)برای تشکیل حامل هواپیما در منطقه جنگی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. This battle field is consecrated to the memory of the soldiers who died here.
[ترجمه گوگل]این میدان نبرد به یاد سربازانی که در اینجا جان باختند، تقدیم شده است
[ترجمه ترگمان]این میدان نبرد برای یادبود سربازانی که در اینجا جان خود را از دست داده اند مقدس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The army were on the march the battle field.
[ترجمه گوگل]ارتش در میدان جنگ در راهپیمایی بودند
[ترجمه ترگمان]ارتش در میدان نبرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. A method on the battle field of aircraftaircraft carrier formation in synthesis combat area is discussed.
[ترجمه گوگل]روشی در میدان نبرد تشکیل ناو هواپیمابر در منطقه نبرد سنتز مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]یک روش در زمینه میدان نبرد of حامل در منطقه جنگی synthesis مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Suddenly, a sporadic cannonball bombed in the battle field.
[ترجمه گوگل]ناگهان یک گلوله توپ پراکنده در میدان نبرد بمباران شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان گلوله ای پراکنده در میدان نبرد منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. On the battle field, to fight is to live.
[ترجمه گوگل]در میدان نبرد، جنگیدن یعنی زندگی کردن
[ترجمه ترگمان]در میدان نبرد، مبارزه باید ادامه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I'm just on the battle field.
[ترجمه گوگل]من فقط در میدان جنگ هستم
[ترجمه ترگمان]من فقط در میدان جنگ هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. A method on the battle field of patrol aircraft(PA) for the aircraft carrier formation in synthesis combat area is discussed.
[ترجمه گوگل]روشی در میدان نبرد هواپیماهای گشت (PA) برای تشکیل ناو هواپیمابر در منطقه نبرد سنتز مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]یک روش در میدان نبرد هواپیماهای گشتی (PA)برای تشکیل حامل هواپیما در منطقه جنگی مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Our soldiers are very brave on the battle field.
[ترجمه گوگل]سربازان ما در میدان جنگ بسیار شجاع هستند
[ترجمه ترگمان]سربازان ما در میدان نبرد خیلی شجاع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The arrival of the crack troops in the battle field augured ill for the Germans.
[ترجمه گوگل]ورود نیروهای ترک به میدان نبرد برای آلمانی ها بدی را رقم زد
[ترجمه ترگمان]ورود سربازان ترک در میدان نبرد برای آلمانی ها پیش بینی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میدان (اسم)
amplitude, ground, place, field, plaza, ring, scope, square, battlefield, forum, band, purview

مصاف (اسم)
battle, combat, battlefield, rencounter, ranks of warriors

میدان جنگ (اسم)
battlefield, battleground, champ, champaign

رزمگاه (اسم)
battlefield, battleground

نبردگاه (اسم)
battlefield, battleground

عرصه منازعه (اسم)
battlefield, battleground

میدان جنگ/میدان نبرد (اسم)
battlefield, battleground

انگلیسی به انگلیسی

• place where a battle is fought
a battlefield is a place where a battle is fought.
location where a battle takes place, location of combat

پیشنهاد کاربران

دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ :
ز بس کشته بر دشت آوردگاه
بسی ره ندیدند برخاک راه.
فردوسی.
- دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه :
برآشفت [ افراسیاب ] با نامداران تور
که این دشت جنگست یا بزم و سور.
فردوسی.
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
بچنگ اندرون گرزه گاو رنگ.
فردوسی.
میدانِ نبرد
آوردگه ، میدان جنگ ، عرصة کارزار.
میدان نبرد،
میدان جنگ
They carried the wounded from the battlefield

بپرس