batter

/ˈbætər//ˈbætə/

معنی: خمیر، خمیدگی، خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن
معانی دیگر: کوباندن، (مکرر) ضربه زدن، پیاپی زدن، (سخت) مضروب کردن، (با ضربه های پیاپی) خرد کردن، له کردن، لهاندن، له و په کردن، (بیس بال) بازیکنی که نوبت چوگان زدنش فرا رسیده است، (آشپزی) خمیر آب، مایه، به سوی بالا و عقب مایل شدن (مثل دیوارهای کلفت)، شیب به سوی عقب و بالا، خردکردن، خمیر دراشپزی، خمیدگی پیداکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: batters, battering, battered
(1) تعریف: to beat hard and repeatedly, or to damage by so beating.
مترادف: beat, pommel, pound, pummel
مشابه: belabor, buffet, cane, clobber, cudgel, drub, hit, knock around, lather, maul, rough, rough up, thrash, trounce, wallop

- The young boxer battered his opponent.
[ترجمه سعید مهرآیین] بوکسور جوان با ضربات پی در پی حریف خود را له کرد.
|
[ترجمه گوگل] بوکسور جوان حریف خود را کتک زد
[ترجمه ترگمان] مشت زن جوان حریف خود را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The waves battered the shore.
[ترجمه گوگل] امواج به ساحل ضربه زدند
[ترجمه ترگمان] موج ها ساحل را خرد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to wear down by constant pressure or use.
مترادف: break, wear
مشابه: cripple, exhaust, overcome, waste, weaken

- He was battered by life's trials.
[ترجمه گوگل] او توسط آزمایش های زندگی مورد ضرب و شتم قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] او براثر آزمایش زندگی فرسوده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to hit with heavy, repeated blows.
مترادف: beat, pound
مشابه: hit, smash
اسم ( noun )
• : تعریف: a thick mixture of liquid, flour, eggs, and other ingredients, often baked into bread or cake.
مشابه: blend, concoction, dough, mix, mixture, paste
اسم ( noun )
• : تعریف: the person who stands in to bat the ball in baseball or cricket.
مترادف: hitter
مشابه: batsman

جمله های نمونه

1. the batter laced the ball into center field
(بیس بال) چوگان زن گوی را به وسط میدان زد.

2. the batter skied the ball
چوگان زن توپ را به هوا زد.

3. to batter down
فرو کوفتن،خراب کردن

4. Grease the pan before you pour the batter in.
[ترجمه گوگل]قبل از ریختن خمیر در تابه را چرب کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه خمیر را وارد کنید، ماهی تابه را چرب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The batter was a bit sloppy so I added some more flour.
[ترجمه گوگل]خمیر کمی شل شد و من کمی آرد اضافه کردم
[ترجمه ترگمان]خمیر کمی شلخته بود و من مقداری آرد دیگه هم اضافه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dip the fish in the batter, then drop it into the hot oil.
[ترجمه گوگل]ماهی را در خمیر آغشته کنید، سپس آن را در روغن داغ بریزید
[ترجمه ترگمان]ماهی را در آب فرو کنید، سپس آن را در روغن داغ فرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Spoon the batter into the prepared pan, smoothing over the top with a spatula.
[ترجمه گوگل]خمیر را با قاشق در ظرف آماده شده بریزید و روی آن را با کفگیر صاف کنید
[ترجمه ترگمان]قاشق را در ماهی تابه آماده کرد و با ابزار فروشی آن را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whisk the batter with a wire whisk or hand beater until it is smooth and light.
[ترجمه گوگل]خمیر را با همزن سیمی یا همزن دستی هم بزنید تا یکدست و سبک شود
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که نرم و روشن باشد، آن را با یک بوق و یا hand بزنید تا نرم و روشن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The batter was beaten by the sidespin on the ball.
[ترجمه گوگل]خمیر با چرخش کناری روی توپ زده شد
[ترجمه ترگمان]The در مجلس رقص شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The batter missed the ball.
[ترجمه گوگل]ضربه زننده توپ را از دست داد
[ترجمه ترگمان] گلوله توپ رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mix the batter and let it stand for twenty minutes.
[ترجمه گوگل]خمیر را مخلوط کنید و بگذارید بیست دقیقه بماند
[ترجمه ترگمان]خمیر را مخلوط کنید و بگذارید بیست دقیقه بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stir the batter every now and then to keep it from separating.
[ترجمه گوگل]خمیر را هر از چند گاهی هم بزنید تا جدا نشود
[ترجمه ترگمان]گاهی با هم مخلوط کنید و سپس آن را از هم جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The batter rises as it bakes.
[ترجمه گوگل]خمیر در حین پخت بلند می شود
[ترجمه ترگمان]خمیر مانند نان می پزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He struck out the first batter he faced.
[ترجمه گوگل]او اولین ضربه ای را که با آن روبرو شد زد
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی بود که با آن مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The police had to batter the door down.
[ترجمه گوگل]پلیس مجبور شد در را بکوبد
[ترجمه ترگمان]پلیس مجبور شد در رو نابود کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A batter is out after three strikes.
[ترجمه گوگل]یک خمیر پس از سه ضربه از بین می رود
[ترجمه ترگمان]ضربات پیاپی پس از سه حمله صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The batter swung and struck out.
[ترجمه گوگل]خمیر تاب خورد و به بیرون زد
[ترجمه ترگمان]کره آویزان شد و ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خمیر (اسم)
paste, batter, dough, duff, unguent

خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

خمیر درست کردن (فعل)
knead, batter, make a paste, make a dough, malaxate

داغان کردن (فعل)
batter, shatter

پی درپی زدن (فعل)
pelt, batter

با خمیر پوشاندن (فعل)
batter

تخصصی

[عمران و معماری] شیب - فراز - شیب ضلع در دو طرف سد
[صنایع غذایی] خمیر رقیق : خمیری است که برای پوشش محصولاتی چون قطعات ماهی استفاده میشود، به خمیرهای رقیق که برای محصولاتی چون کیک مور استفاده قرار میگیرد نیز اطلاق میشود.
[زمین شناسی] شیب -فراز، شیب ضلع در دو طرف سد
[نساجی] کوبیدن - خردکن

انگلیسی به انگلیسی

• one who wields a bat (in a game of baseball, cricket, etc.); baking mixture
strike, beat, hit repeatedly
to batter someone means to hit them many times.
when the wind, rain, or a storm batters something, it keeps striking it with great force.
batter is a mixture of flour, eggs, and milk, often used to make pancakes.
see also battered and battering.
if you batter down a door, you hit it so hard that it breaks and falls down.

پیشنهاد کاربران

( اسم ) مایه کیک یا چیزی که سیب زمینی و گوشت رو برای سوخاری کردن باهاش آغشته می کنند.
1. کوبیدن 2. خرد کردن. شکستن. درب و داغون کردن 3. کتک زدن. زدن 4. کهنه کردن. فرسودن. از ریخت انداختن
مثال:
my house battered by a storm
خانة من توسط تندباد درب و داغون شد.
بازیکن بیسبال که به توپ ضربه می زند
در مورد طوفان و کولاک:در نوردیدن
خرد و خمیر در بعضی از متون مانند
my tired and battered body
بدن خسته و خرد و خمیر شده .
بازیکن چوب زن یا ضربه زن بیسبال
همون قدر که جلال درست گفت، سرباز . . . . ، اشتباه گفت!
به هر بازیکنی نمیگن، مطابق عکس بالا 🔼️ بازیکنی که نوبت ضربه زدنش هست رو میگن
پ. ن: وقتی مدیران آبادیس چندان نظارت و سخت گیری ( خواسته یا ناخواسته ) واسه نوشتن ترجمه بکار نمیبرن، خودمون یه خرده وقت بزاریم و ۴جا بگردیم و بعد یه چیزی بنویسیم، مرسی. . . اَه: )
...
[مشاهده متن کامل]

batter 2 ( n ) = ( in baseball ) the player who is hitting the ball
batter
batter 1 ( n ) ( b�t̮ər ) =a mixture of eggs, milk, and flour used in cooking to make pancakes, cakes, etc. , or to cover food such as fish or chicken before you fry it
batter
to hit someone or something again and again
چیزی یا کسی را بارها در هم کوبیدن یا زدن
Hurricane Ian, one of the most powerful storms ever to strike the US mainland, has battered south - west Florida with high winds, rain and storm surges as it weakened and moved inland.
...
[مشاهده متن کامل]

Thunderstorms were battering Kansas again on Sunday.
fig/ He had been battered by opponents who turned public opinion against him.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/batter
batter = خمیر قنادی
dough = خمیر نانوایی
انتقاد کوبنده کردن، انتقاد تند و تیز کردن، شدیدا انتقاد کردن، کوباندن
توپ زن بیسبال
۱ - مایع کیک که بعد از مخلوط کردن آرد، تخم مرغ، شکر و سایر مواد کیک بدست میاد
۲ - پشت سر هم زدن
As the pack of dogs started chasing me, the only thing I did was battering on the first door I came to
batter ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: خمیرابه
تعریف: مخلوط رقیقی از آرد و شیر و نمک و مواد طعم‏دهنده و رنگی که از آن برای پوشش دادن ماهی و مرغ و همچنین تهیۀ برخی محصولات آردی استفاده می‏شود
( طوفان ) درهم کوبیدن
در آشپزی معنی خمیر را می دهد.
گوشمالی دادن
صدمه زدن
شل و پل کردن، درب و داغون کردن ، خورد و خمیر کردن ، له و لورده کردن ،
متلاشی کردن
توپ زن . تخصصی تربیت بدنی
آش و لاش کردن/شدن
جلال کاملا درست کفت
the fighter wrestle with his
royal ( apponent/competitor ) and batter him
I'll batter u jackhole
بازیکن بیس بال
خشونت خانگی
لت و پار کردن، اصطلاحا ترکوندن یک شخص، درب و داغون کردن یک شخص با ضربات پی در پی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس