bath

/ˈbæθ//bɑːθ/

معنی: شستشو، وان، استحمام، گرمابه، حمام فرنگی، حمام گرفتن، شستشو کردن، ابتنی کردن
معانی دیگر: شستشو (بدن)، آبتنی، وان حمام، خزینه، (اتاق) حمام (در امریکا بیشتر می گویند: bathroom)، آب (برای شستشو و یا برای تنظیم حرارت و یا فرو بردن چیزی در آن و یا خیساندن و غیره)، ظرف، تشتک، (معمولا جمع) ساختمان یا اتاق های متعدد برای استحمام، (یونان و روم باستان) حمام عمومی، پختکاب، (معمولا جمع) چشمه و گرمابه های آب معدنی، (شیمی) الکترولیت، محلولی که برای تنظیم حرارت به کار می رود، (فلز کاری) فلز گداخته، (عکاسی) محلول برای ظاهر کردن و ثابت سازی عکس، (انگلیس) حمام کردن، شهر بات ( در جنوب غربی انگلیس)، (انگلیس) استخر شنا (عمومی)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: take a bath
(1) تعریف: a process of washing or soaking something in order to cleanse, refresh, or heal.
مترادف: soak, wash, washing
مشابه: ablution, cleaning, immersion, rinse, sauna, scrub, scrubbing, shower, soaking, sponge

(2) تعریف: the water or other liquid in which one soaks one's body or a part of one's body.
مشابه: ablution, soak, solution, suds, water

- He sat in the warm bath and sponged himself.
[ترجمه عاطفه مولوی] او در حمام گرم نشسته بود و خودش رو با اسفنج می شست
|
[ترجمه گوگل] در حمام گرم نشست و خودش را اسفنج زد
[ترجمه ترگمان] او در حمام گرم و با اسفنج نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nurse put the patient's burned hand in a medicinal bath.
[ترجمه گوگل] پرستار دست سوخته بیمار را در حمام دارویی گذاشت
[ترجمه ترگمان] پرستار دست سوخته اش را در حمام دارویی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a liquid added to bath water to enhance it.
مشابه: soak, wash

- The bubble bath I bought smells wonderful and makes a lot of bubbles.
[ترجمه گوگل] حمامی که من خریدم بوی فوق العاده ای دارد و حباب های زیادی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان] حمام حباب که من خریدم خیلی خوب است و حباب های زیادی درست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (often pl.) an establishment where people go to take a bath or to obtain therapy.
مترادف: bathhouse
مشابه: health club, natatorium, sanatorium, sanitarium, sauna, spa, sudatorium, Turkish bath

- Many of the townspeople still frequent the public baths.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم شهر هنوز به حمام های عمومی مراجعه می کنند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم شهر هنوز حمام های عمومی را می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The baroness often went to the hot spring baths for her health.
[ترجمه گوگل] بارونس اغلب برای سلامتی خود به حمام های چشمه آب گرم می رفت
[ترجمه ترگمان] مادام بارون غالبا به چشمه آب گرم می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a bathroom.
مترادف: bathroom, toilet, washroom
مشابه: can, comfort station, commode, latrine, lavatory, lounge, outhouse, powder room, privy, restroom, water closet

- Their home has four bedrooms and two baths.
[ترجمه گوگل] خانه آنها چهار اتاق خواب و دو حمام دارد
[ترجمه ترگمان] خانه آن ها چهار اتاق خواب و دو حمام دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bath oil
روغن حمام

2. bath (or swimming bath)
(انگلیس) استخر شنا (عمومی)

3. a bath towel
حوله ی حمام

4. eye bath
چشم شویه

5. a hot bath often eases and relaxes
حمام گرم اغلب آسودگی و تمدد اعصاب می آورد.

6. the hot bath palliated my muscle
حمام گرم درد عضلات مرا تسکین داد.

7. take a bath
(خودمانی) ضرر مالی کردن،زیان کردن

8. she ran the bath
(انگلیس) وان را پر کرد.

9. have (or take) a bath everyday
هر روز حمام بگیر.

10. mehri gave the baby a bath
مهری بچه را آبتنی کرد.

11. my preference today is a hot bath
چیزی که امروز دلم می خواهد یک حمام گرم است.

12. to fill the tub for a bath
وان را برای استحمام پر کردن

13. my old lady made me take a bath everyday
مادرم مرا وادار می کرد هر روز حمام بگیرم

14. the first thing i did after my return to civilization was take a bath
پس از رجعت به زندگی شهری اولین کاری که کردم گرفتن حمام بود.

15. you must discipline yourselves to get up early in the morning and to take a cold bath
باید خود را منضبط کنید که صبح زود بیدار شوید و حمام آب سرد بگیرید.

16. He had a bath and then went to bed.
[ترجمه مرجان] او اول حمام کرد و بعد به رختخواب رفت که بخوابد
|
[ترجمه Issa] او حمام کرد و بعدش رفت که بخوابه.
|
[ترجمه شان] اواستحمام کرد، سپس به رختخواب رفت.
|
[ترجمه گوگل]حمام کرد و بعد به رختخواب رفت
[ترجمه ترگمان]او حمام داشت و بعد به رختخواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The bath oil comes in various fragrances.
[ترجمه گوگل]روغن حمام در رایحه های مختلف تولید می شود
[ترجمه ترگمان]روغن حمام در بوهای گوناگون به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She had nearly got out of the bath and put on her clothes when the telephone rang.
[ترجمه گوگل]تقریباً از حمام بیرون آمده بود و لباس هایش را پوشیده بود که تلفن زنگ زد
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود از حمام خارج شود و وقتی تلفن زنگ زد لباس هایش را پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Baden Baden in Germany and Bath in Britain are two of Europe's famous spa towns.
[ترجمه گوگل]بادن بادن در آلمان و باث در بریتانیا دو شهر آبگرم معروف اروپا هستند
[ترجمه ترگمان]بادن بادن در آلمان و بث در انگلستان دو شهر معروف به چشمه های آب گرم اروپا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I have a bath every other day.
[ترجمه یارا] من اون روز حمام رفتم
|
[ترجمه جواد] من یک روز در میون حموم میکنم
|
[ترجمه گوگل]من یک روز در میان حمام می کنم
[ترجمه ترگمان] من هر روز حموم می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We were going to a concert in Bath Abbey.
[ترجمه گوگل]قرار بود به کنسرتی در بت ابی برویم
[ترجمه ترگمان]می خواستیم به یک کنسرت در بث برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I usually bath the kids in the evening.
[ترجمه گوگل]من معمولا بچه ها را عصرها حمام می کنم
[ترجمه ترگمان] من معمولا بعد از ظهر بچه ها رو دوش می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شستشو (اسم)
ablution, wash, rinse, laundering, washout, bathing, souse, purification, embrocation, bath, elution, lavation, lotion

وان (اسم)
bath, tub, won

استحمام (اسم)
bath

گرمابه (اسم)
bath, bathhouse, bathroom, sudatory

حمام فرنگی (اسم)
bath, tub

حمام گرفتن (فعل)
bath

شستشو کردن (فعل)
bath, tub, wash out, bathe, lave

ابتنی کردن (فعل)
bath

تخصصی

[شیمی] الکترولیت، محلولی که براى تنظیم حرارت به کار می رود
[عمران و معماری] وان حمام - وان
[نساجی] حمام رنگ - خم رنگ - پاتیل رنگ
[ریاضیات] حوضچه، حمام، خزینه

انگلیسی به انگلیسی

• take a bath, bathe, wash oneself in a bath
large container which holds water for bathing; washing; bathroom
a bath is a long rectangular container which you fill with water and sit in while you wash your body.
when you have a bath or take a bath, you wash your body while sitting in a bath filled with water.
when you bath a child or other person, you wash them in a bath.
see also bathe.

پیشنهاد کاربران

Bath
باث، سامرست: شهری واقع در ناحیه جنوب غربی انگلستان است.
در فیزیک سیستم های باز و بسته منظور از آن محیط هست. مثلا system_bath منظور سیستم_محیط هست.
باث� ( به�انگلیسی:�Bath ) شهری است واقع در ناحیه�جنوب غربی انگلستان. این شهر در حدود ۱۵۰ کیلومتری غرب لندن واقع شده است.
در یک زمینه به صورت حرفه ای و تخصصی کسب مهارت کردن؛
you have to take philosophical baths if you want to become a professional philosopher.
برای فیلسوف خبره شدن باید تو مباحث فلسفی متخصص باشی.
نام شهری در انگلستان
محلول
واژه bath به معنی وان
واژه bath به معنای وان به ظرفی بزرگ و بلند پلاستیکی یا سرامیکی گفته می شود که در حمام واقع است. آن را پر از آب می کنند و بدن خود را در آن می شویند. در انگلیسی آمریکایی به این واژه bathtub هم می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه bath به معنی حمام
واژه bath به معنی حمام و به عمل شستن کل بدن ( معمولا در وان حمام ) گفته می شود. در انگلیسی آمریکایی از فعل take برای bath استفاده می کنیم: to take a bath ( حمام کردن )
در انگلیسی بریتانیایی از فعل have هم استفاده می شود: to have a bath ( حمام کردن )
منبع: سایت بیاموز

وان حمام
اسم یک شهر در انگلیسِ
Bath =>n
Bathe=>v
استحمام
خیس شدن
حمام
حمام کردن، شستن بدن، حمام، وان
"The world was bathed in that milky pre - dawn light that seems to come from nowhere. "
Means: the milky light is spread all over.
or another example:
If you go out in the sun, you are bathed in sunlight,
it just means everywhere
حمام کردن
حموم کردن، وان حموم، شستن بدن،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس