bated

/ˈbæt//bæt/

چوب، چماق، عصا، چوکان زدن، خشت، گل اماده برای کوزهگری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چشمک زدن، مژگان را تکان دادن، بال بال زدن، چوگان، چوگاندار، نیمه یا پاره اجر، (خودمانی) ضربت، چوگان زدن، (جانورشناسی) خفاش

جمله های نمونه

1. with bated breath
(به خاطر ترس یا هیجان و غیره) با نفس حبس

2. We listened with bated breath to Grandma's stories of her travels.
[ترجمه گوگل]با نفس بند آمده به داستان های سفرهای مادربزرگ گوش می دادیم
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده به داستان های مامان بزرگ او گوش می دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That was setbacks that bated her hopes.
[ترجمه گوگل]این شکست هایی بود که امیدهای او را از بین برد
[ترجمه ترگمان]این همه عقب نشینی بود که امیدش را در سینه حبس کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For fear of disturbing others she spoke with bated breath.
[ترجمه گوگل]از ترس مزاحم دیگران با نفس بند آمده صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]به خاطر ترس از آزار دیگران او با نفس های حبس شده حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I bated my breath and waited by the phone.
[ترجمه گوگل]نفسم بند اومد و کنار تلفن منتظر شدم
[ترجمه ترگمان]نفسم را حبس کردم و کنار تلفن منتظر ماندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I waited with bated breath for what would happen next.
[ترجمه گوگل]با نفس بند آمده منتظر بودم تا بعدش چه اتفاقی بیفتد
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده منتظر ماندم که چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We waited for the judge's decision with bated breath.
[ترجمه گوگل]با نفس بند آمده منتظر تصمیم قاضی بودیم
[ترجمه ترگمان]منتظر تصمیم قاضی با نفس های حبس شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We waited with bated breath for the winner to be announced.
[ترجمه گوگل]با نفس بند آمده منتظر بودیم تا برنده اعلام شود
[ترجمه ترگمان]ما با نفس های حبس شده منتظر برنده شدن منتظر ماندیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His curiosity has bated.
[ترجمه گوگل]کنجکاوی او از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]کنجکاویش در سینه حبس شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So now I wait with bated breath.
[ترجمه گوگل]پس الان با نفس بند آمده منتظرم
[ترجمه ترگمان]پس حالا با نفس های حبس منتظر می مانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was waiting with bated breath for him to say something, anything, that wasn't a cliche.
[ترجمه گوگل]با نفس بند آمده منتظر بودم که چیزی بگوید، هر چیزی، کلیشه ای نبود
[ترجمه ترگمان]با نفس های حبس شده منتظر او بودم که چیزی بگوید، هر چیزی، این یک کلیشه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The soldiers' families waited with bated breath for news.
[ترجمه گوگل]خانواده سربازان با نفس بند آمده منتظر خبر بودند
[ترجمه ترگمان]خانواده ها با نفس های حبس شده منتظر اخبار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She bated her breath and shivered with fright when the burglar broke in.
[ترجمه گوگل]وقتی سارق وارد شد نفسش بند آمد و از ترس لرزید
[ترجمه ترگمان]وقتی که دزد وارد شد، نفسش را حبس کرد و از ترس به خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pickled pelt or bated hides were pretreated separately with glyoxylic acid, amino compounds and dicyandiamide resin etc., then tanned with less chrome.
[ترجمه گوگل]پوست ترشی یا پوست های ترشی به طور جداگانه با اسید گلیوکسیلیک، ترکیبات آمینه و رزین دی سیاندی آمید و غیره پیش تیمار شدند، سپس با کروم کمتر دباغی شدند
[ترجمه ترگمان]The pickled یا hides bated به طور جداگانه با glyoxylic اسید، ترکیبات آمینو و رزین dicyandiamide جدا شدند و سپس با کروم کمتری دباغی شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• restrained, held (of breath)
if you wait for something with bated breath, you are very anxious about it; a literary expression.

پیشنهاد کاربران

بپرس