basting

/ˈbeɪstɪŋ//ˈbeɪstɪŋ/

معنی: کوک، تنبیه باشلاق، چرب گوشت، نخ کوک
معانی دیگر: (دوزندگی) کوک زنی، نخ کوک زنی، چرب کردن گوشت، ن کوک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: sewing done by stitching loosely to temporarily hold material in place.

(2) تعریف: the long loose stitches or the thread used to baste.

جمله های نمونه

1. two of the senators gave the president a good basting
دو نفر از سناتورها حسابی خدمت رئیس جمهور رسیدند.

2. Pam was in the middle of basting the turkey.
[ترجمه گوگل]پام وسط بوقلمون بود
[ترجمه ترگمان] پم \"وسط گوشت بوقلمون بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Laura was basting the leg of lamb.
[ترجمه گوگل]لورا داشت پاهای بره را می کوبید
[ترجمه ترگمان]لورا در حال خرد کردن پای گوشت بره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bake for 15-20 minutes, basting occasionally.
[ترجمه گوگل]به مدت 15-20 دقیقه بپزید و گهگاهی بپزید
[ترجمه ترگمان]در حال فر زدن برای ۱۵ تا ۲۰ دقیقه است، و گاهی به هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Roast for 30 minutes, basting often with the pan juices.
[ترجمه گوگل]به مدت 30 دقیقه تفت دهید و اغلب با آب ماهیتابه مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]گوشت گوساله را برای ۳۰ دقیقه کباب کنید، و اغلب با ماهی تابه بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When roasting lean meats and small game birds, basting is essential to maintain moisture.
[ترجمه گوگل]هنگام کباب کردن گوشت بدون چربی و پرندگان شکار کوچک، برای حفظ رطوبت ضروری است
[ترجمه ترگمان]در هنگام کباب کردن گوشت نرم و پرندگان کوچک بازی، روغن زدن برای حفظ رطوبت ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It combines both a marinade and a basting sauce.
[ترجمه گوگل]هر دو ماریناد و سس سس را ترکیب می کند
[ترجمه ترگمان]آن هم ترکیبی از سس و یک سس basting است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A: Some cooks say that basting does nothing to ensure moist meat; others swear by it.
[ترجمه گوگل]پاسخ: برخی از آشپزها می گویند که ضایعات گوشتی هیچ کمکی به مرطوب شدن گوشت نمی کند دیگران به آن سوگند یاد می کنند
[ترجمه ترگمان]پاسخ: بعضی از آشپزها می گویند برای اطمینان از خوردن گوشت مرطوب هیچ کاری انجام نمی دهد؛ دیگران به آن قسم می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The most common used of basting is continuously even stitches.
[ترجمه گوگل]رایج ترین مورد استفاده از ضایعات، بخیه زدن مداوم است
[ترجمه ترگمان]شایع ترین استفاده از روغن زدن، به طور مداوم بخیه زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Remove machine basting by snipping the top thread at frequent intervals and pulling out the bobbin thread first.
[ترجمه گوگل]با بریدن نخ بالایی در فواصل زمانی مکرر و بیرون کشیدن نخ ماسوره، ضخامت دستگاه را بردارید
[ترجمه ترگمان]در فواصل مکرر از روی یک رشته از ماشین بردارید و ابتدا رشته bobbin را بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was in the kitchen basting a turkey when Bess rang the bell.
[ترجمه گوگل]وقتی بیس زنگ را به صدا درآورد، او در آشپزخانه بود و یک بوقلمون را می کوبید
[ترجمه ترگمان]وقتی که خانم بس وی زنگ را به صدا درآورد، در آشپزخانه مشغول خوردن بوقلمون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Machine basting is a quick method for the temporary joining of two pieces of fabric.
[ترجمه گوگل]سفت کردن ماشینی روشی سریع برای اتصال موقت دو تکه پارچه است
[ترجمه ترگمان]basting ماشینی یک روش سریع برای اتصال موقت دو تکه پارچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Moreover, roasting and basting operations were continually carried on in front of the genial blaze.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، عملیات برشته کردن و برشته کردن به طور مستمر در مقابل شعله های گرم انجام می شد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، کباب کردن و ریختن روغن به صورت پیوسته در جلوی آتش ملایم و ملایم ادامه می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Connecting rod feeding mechanism, needle bar basting, looper hooking form parallel chain - stitch, which stitch is firmelastic.
[ترجمه گوگل]مکانیسم تغذیه میله اتصال، پایه سوزن، قلاب حلقه زنجیر موازی - دوخت، که دوخت محکم است
[ترجمه ترگمان]اتصال مکانیزم تغذیه میله ای، سس میله سوزن، looper قلاب مانند به شکل زنجیر به هم وصل می شوند که بخیه زده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوک (اسم)
basting, stitch

تنبیه با شلاق (اسم)
basting

چرب گوشت (اسم)
basting, oiling

نخ کوک (اسم)
basting

تخصصی

[نساجی] کوک شل

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a type of loose stitch which holds material in place until the final sewing

پیشنهاد کاربران

بپرس