baste

/beɪst//beɪst/

معنی: کوک موقتی، شلاق زدن، چرب کردن، نم زدن
معانی دیگر: (دوزندگی) کوک زدن، درشت و بطور موقت دوختن، بخیه ی درشت زدن، شلال کردن، کره ی آب کرده یا آب گوشت را روی گوشت در حال بریان شدن ریختن (تا آبدار و نرم شود)، چرب کردن (گوشت روی آتش)، مورد حمله ی لفظی قرار دادن، سخت تاختن بر، کتک مفصل زدن، چوب زدن، تنبیه بدنی کردن، چرب کردن گوشت کباب، زخم زبان زدن، کوک موقتی بلباس

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bastes, basting, basted
• : تعریف: to sew temporarily with long, loose stitches, as in temporarily assembling the pieces of a garment prior to final sewing.
مشابه: tack

- She basted the sleeves and the side seams.
[ترجمه گوگل] آستین ها و درزهای کناری را بست
[ترجمه ترگمان] آستین ها و درزه ای دو طرف را باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bastes, basting, basted
مشتقات: baster (n.)
• : تعریف: to moisten (esp. meat) with a liquid during cooking.

- It's time to baste the turkey again.
[ترجمه گوگل] وقت آن است که دوباره بوقلمون را بپاشیم
[ترجمه ترگمان] دیگه وقتشه که دوباره بوقلمون رو بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bastes, basting, basted
(1) تعریف: to beat or thrash with a stick; cudgel.
مشابه: belabor, cane, drub

(2) تعریف: to rebuke or scold harshly.
مشابه: belabor, berate

جمله های نمونه

1. Just roast the chicken in the oven and baste it in oil and lemon.
[ترجمه گوگل]فقط مرغ را در فر تفت دهید و با روغن و لیمو بپزید
[ترجمه ترگمان]فقط جوجه را در فر کباب کن و با روغن و لیمو ترش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Turn the shanks and baste them once or twice as they cook.
[ترجمه گوگل]ساقه ها را برگردانید و در حین پخت یک یا دو بار آنها را بمالید
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If he's rude to me again, I'll baste his coat.
[ترجمه گوگل]اگر دوباره با من بی ادبی کرد، کتش را می پوشانم
[ترجمه ترگمان]اگر دوباره به من بی ادبی کرد، کتش را خواهم پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Baste the turkey at regular intervals.
[ترجمه گوگل]بوقلمون را در فواصل منظم بپزید
[ترجمه ترگمان]با فاصله های منظمی از بوقلمون استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Be sure to baste on both sides.
[ترجمه گوگل]حتما از هر دو طرف بمالید
[ترجمه ترگمان]از هر دو طرف مطمئن شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Remove from pans, baste with butter and serve warm.
[ترجمه گوگل]از ماهیتابه خارج کنید، با کره بمالید و گرم سرو کنید
[ترجمه ترگمان]از pans، baste با کره بردارید و گرم خدمت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Baste frequently with the sauce mixture to maintain the moisture.
[ترجمه گوگل]برای حفظ رطوبت، اغلب با مخلوط سس بمالید
[ترجمه ترگمان]baste اغلب با مخلوط سس مخلوط می شوند تا رطوبت را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Baste occasionally during cooking. 3 Meanwhile, mix together the mustard, olive oil, cream and mixed herbs.
[ترجمه گوگل]در طول پخت و پز هر از گاهی خیس کنید 3 در همین حین خردل، روغن زیتون، خامه و گیاهان مخلوط را با هم مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات در هنگام پخت غذا می خورد [ ۳ ] در این میان، خردل، روغن زیتون، کرم و گیاهان مخلوط را با هم مخلوط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gather the material and baste it.
[ترجمه گوگل]مواد را جمع کنید و آن را بمالید
[ترجمه ترگمان]مواد را جمع آوری کرده و آن را تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Place chicken in the hot fat and baste thoroughly. Return to the oven for 40 minutes, basting occasionally.
[ترجمه گوگل]مرغ را در چربی داغ بریزید و کاملاً بپزید به مدت 40 دقیقه به فر برگردانید و گهگاهی هم بزنید
[ترجمه ترگمان]مرغ را در چربی داغ و baste قرار دهید برای مدت ۴۰ دقیقه به فر برمی گردم، و گاهی به روی من basting
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Baste frequently with pan drippings and remaining butter mixture.
[ترجمه گوگل]مرتباً با چکه های تابه و باقیمانده مخلوط کره بمالید
[ترجمه ترگمان]گاه با آب pan و مخلوط کره باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Q: Do I need to baste?
[ترجمه گوگل]س: آیا من نیاز به خست کردن دارم؟
[ترجمه ترگمان]سوال: آیا من به baste نیاز دارم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Baste the potatoes occasionally.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی ها را گهگاهی آب پز کنید
[ترجمه ترگمان] بعضی وقت ها سیب زمینی رو کم می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Baste every minutes with marinade.
[ترجمه گوگل]هر دقیقه با ماریناد بنوشید
[ترجمه ترگمان] هر دقیقه با این موضوع بحث می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوک موقتی (اسم)
baste

شلاق زدن (فعل)
flog, beat, belt, thong, baste, whip, thrash, whiplash, wallop, flail, belabor, belabour, leather, horse, cat, flagellate, horsewhip, scutch, welt

چرب کردن (فعل)
baste, lubricate, grease, dub, liquor

نم زدن (فعل)
baste, bedew, dabble, sauce

انگلیسی به انگلیسی

• attach with loose stitches (sewing); drip fat on meat during cooking; beat, hit
if you baste meat, you pour hot fat and the juices from the meat itself over it while it is cooking in an oven.
if you baste pieces of material, you sew them together with big, loose stitches before sewing them properly.

پیشنهاد کاربران

Longman Dictionary
1️⃣
Pour fat over ( meat ) during cooking
2️⃣
Sew loosely

بپرس