1. I wished he had never played his bastardly tricks.
[ترجمه گوگل]ای کاش هرگز حقه های حرام زاده خود را انجام نمی داد
[ترجمه ترگمان]آرزو می کردم کاش هیچ وقت حقه bastardly را بازی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آرزو می کردم کاش هیچ وقت حقه bastardly را بازی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The bastardly documents failed to deceive the judge.
[ترجمه گوگل]اسناد حرام زاده نتوانست قاضی را فریب دهد
[ترجمه ترگمان]اسناد bastardly نتوانستند قاضی را فریب دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اسناد bastardly نتوانستند قاضی را فریب دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I was caught in the bastardly traffic.
[ترجمه گوگل]در ترافیک احمقانه گیر کردم
[ترجمه ترگمان] توی ترافیک bastardly گیر افتاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] توی ترافیک bastardly گیر افتاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I know you are too great a gentleman to do a bastardly thing like that.
[ترجمه گوگل]من می دانم که شما یک جنتلمن بزرگ هستید که نمی توانید چنین کار احمقانه ای انجام دهید
[ترجمه ترگمان]من می دانم که تو مرد بزرگی هستی که چنین کاری را انجام می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من می دانم که تو مرد بزرگی هستی که چنین کاری را انجام می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. "Had I been born in a royal family, " said the bastardly man.
[ترجمه گوگل]مرد حرامزاده گفت: اگر در خانواده سلطنتی به دنیا آمده بودم
[ترجمه ترگمان]مرد bastardly گفت: \" اگر من در یک خانواده سلطنتی متولد شده بودم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مرد bastardly گفت: \" اگر من در یک خانواده سلطنتی متولد شده بودم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید