فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bastardizes, bastardizing, bastardized
حالات: bastardizes, bastardizing, bastardized
• (1) تعریف: to prove (a person) to be a bastard.
• (2) تعریف: to lower in value; debase.
- The wine quality was bastardized by the new ingredient.
[ترجمه گوگل] کیفیت شراب توسط ماده جدید حرام شد
[ترجمه ترگمان] کیفیت شراب با ترکیبات جدید مخلوط شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کیفیت شراب با ترکیبات جدید مخلوط شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: bastardization (n.)
مشتقات: bastardization (n.)
• : تعریف: to become debased.