bastard

/ˈbæstərd//ˈbɑːstəd/

معنی: حرامزاده، جازده
معانی دیگر: فرزند نامشروع، ناپاکزاده، سندره، از جنس بد، وازده، پست، نامرغوب، تقلبی، بدل، کاذب، ناجور، بدقواره، لکنته، (خودمانی - ناپسند - حاکی از تنفر یا خشم و حتی علاقه) ای حرامزاده !، شیطان !، زرنگ و زیرک، بد جنس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a child of unmarried parents; illegitimate child.

- She married only so that her child would not be born a bastard.
[ترجمه mani] اون ازدواج کرد فقط بخاطر اینکه فرزندش حرامزاده به دنیا نیاید
|
[ترجمه ‌‌‌] اون بخاطر این ازدواج کرد که فقط فرزندش حرومزاده به دنیا نیاد
|
[ترجمه پدرخوانده] اون بخاطر این ازدواج کرد که فقط بچه اش حرومزاده به دنیا نیاد
|
[ترجمه گوگل] او فقط برای این ازدواج کرد که فرزندش حرامزاده به دنیا نیاید
[ترجمه ترگمان] فقط به این ترتیب ازدواج کرد که بچه او حرامزاده به دنیا نیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something inauthentic or inferior.

(3) تعریف: (often offensive) a despicable or pitiable person.
مشابه: villain
صفت ( adjective )
• : تعریف: inferior, inauthentic, or questionable in origin; illegitimate.

- The king had several bastard children.
[ترجمه پدرت] پادشاه گوه اضافی خورده است.
|
[ترجمه بیگدلی] چندین بچه نامشروع از پادشاه به دنیا آمده بودند.
|
[ترجمه گوگل] پادشاه چندین فرزند حرامزاده داشت
[ترجمه ترگمان] پادشاه چندین بچه حرامزاده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bastard dogs
سگ های غیراصیل

2. a bastard bolt
مهره ی ناجور (که به هیچ نمی خورد)

3. a bastard car
اتومبیل بد ساخت

4. gneiss is called bastard granite
گنیس را سنگ خارای نامرغوب می نامند.

5. javad was the bastard son of hajji kamooee
جواد فرزند نامشروع حاجی کامویی بود.

6. He's gone straight to the top, the lucky bastard.
[ترجمه گوگل]او مستقیماً به اوج رفته است، حرامزاده خوش شانس
[ترجمه ترگمان]اون مستقیم رفته بالای سر اون حرومزاده خوش شانس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You bastard! You've made her cry.
[ترجمه آرین] توی حرومزاده اونو به گریه انداختی
|
[ترجمه mh] اون یه سره رفته بالا، جنده خوش شانس
|
[ترجمه گوگل]ای حرامزاده! تو او را به گریه انداختی
[ترجمه ترگمان]ای حرومزاده تو باعث شدی گریه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was a bastard to his wife.
[ترجمه Head Cypher] اون مثل یه حرومزاده با زنش رفتار میکرد!
|
[ترجمه Eliii] او برای همسرش یک حرومزاده بود.
|
[ترجمه گوگل]او برای همسرش یک حرامزاده بود
[ترجمه ترگمان]اون یه حرومزاده بود که پیش زنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was never concerned about being born a bastard.
[ترجمه گوگل]او هرگز نگران این نبود که یک حرامزاده به دنیا بیاید
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت نگران این نبود که یه حرومزاده به دنیا بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was born in 179 the bastard son of a country squire and his mistress.
[ترجمه گوگل]او در سال 179 به دنیا آمد و پسر حرامزاده یک زمین دار و معشوقه اش بود
[ترجمه ترگمان]او در راس پسر حرامزاده یک مهتر روستایی و معشوقه اش به دنیا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The poor bastard fell off his horse.
[ترجمه گوگل]حرامزاده بیچاره از اسبش افتاد
[ترجمه ترگمان]اون حرومزاده بیچاره از اسبش افتاد پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's a real bastard.
[ترجمه گوگل]او یک حرامزاده واقعی است
[ترجمه ترگمان]او یک حرامزاده واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That poisonous bastard Lucett told Morris I was seeing his wife.
[ترجمه Head cypher] این حرومزاده ی فتنه گر به موریس گفت من مدام همسرش رو میبینم!
|
[ترجمه گوگل]آن حرامزاده سمی لوست به موریس گفت که دارم همسرش را می بینم
[ترجمه ترگمان]اون حرومزاده زهر آلود به موریس گفت که من همسرش رو می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a bastard of a problem, this one.
[ترجمه گوگل]این یک مشکل حرامزاده است
[ترجمه ترگمان]این یکی از bastard، این یکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرامزاده (صفت)
adulterate, spurious, bastard, illegitimate, unfathered, base-born

جازده (صفت)
bastard, shoddy, personated, supposititious

انگلیسی به انگلیسی

• illegitimate child, child born to unmarried parents
illegitimate, born of unwed parents
if you call someone a bastard, you are insulting them in a very offensive way.
a bastard is someone whose parents were not married to each other when he or she was born; an old-fashioned use.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
He’s such a bastard for spreading rumors about me.
In a disagreement, one person might say, “You’re acting like a real bastard right now. ”
A person might vent, “I can’t believe he cheated on me, what a bastard!”
لفظ توهین آمیز رکیکی برای خطاب یک شخص است
A: You will have a love affair that will rock your world.
B: It's certainly Zolleikha.
C: Who is she?
B: The sexy one.
. . .
D: Dr. Johnson.
...
[مشاهده متن کامل]

You saw the patient in bed 38?
A: I visited her this morning, she was doing well.
D: But she's pretty bad now.
A: How so?
D: Jaundice and high fever.
A: Impossible.
Perhaps, it's due to her cholecystitis?
D: I'm saying high fever.
It's because of the blood.
The infected blood that we got from that bastard Sameri.
This is not his first time.
B: Just a moment. I want to talk to you.
. . .
C: Why is nitpicking so much?
حادثه ای عاشقانه برای شما رخ میدهد که دنیاتان را سخت تکان خواهد داد.
حتماً زلیخاست.
زلیخا دیگه کیه؟
کمر باریکه. . . 🙂
. . .
دکتر جانسون
مریض تخت ۳۸ امروز دیدین؟
امروز صبح ویزیتش کردم. حالش خیلی خوب بود.
اما الان افتضاحه.
چطور مگه؟
یرقان و تب شدید.
عجیبه. . .
دکتر، مال کلستیستیس ش نباشه؟
میگم تب داره.
از خون ه.
خون های آلوده این مرتیکه دئیوس سامری.
این دفعه اول دوم ش که نیست.
وحید صبر کن کار ت دارم.
. . .
این بابا هم سخت یه این سامری پیله کرده هااا. .

whoreson
( عامیانه )
حرامزاده ( خطاب به فردی که ازش خوشتون نمیاد، خطاب به کودکی که خارج از رابطه ازدواج به دنیا اومده ) .
مثال:
Shit! What a bastard
مترادف:
a son of a bitch
فُغاک
نغل . [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) پسر زنا . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . زنازاده که فاسدالنسب است . ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) . نَغِل . ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ) . نغیل . ( متن اللغة ) . || حیوانی که از اسب و خر تولد کند. ( از المنجد ) . قاطر.
whore’s get ( n. ) ( also bitch’s get )
( Irish ) a bastard child, a general term of abuse.
مال زاده . [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) قحبه زاده و حرام زاده . ( آنندراج ) . زاده ٔ زنا و حرام زاده . ( ناظم الاطباء ) . || زن جلب . ( آنندراج ) . قرمساق . ( ناظم الاطباء ) .
مادر غر
آنکه مادرش تباهکار است حرامزداه فرزند زنا : کو که باشد هندوی مادر غری که طمع دارد بخواجه دختری . . . ( مثنوی . نیک. ۲۸۷ : ۶ )
Your feelings are like your own bastards معنی
حروم زاده
۱. حرامزاده ( فردی که ثمره ی زنا و رابطه نامشروعه )
۲. واژه ی توهین آمیز به معنی چندش و منفور و عوضی و نکبت و کلا ناخوشایند
۳. گاهی با توجه به نوع لفظ معنی خرشانس هم میده گاهی هم بدشانس
۴. سخت
...
[مشاهده متن کامل]

[count]
1 informal, / a/ offensive,
: a very bad or unpleasant man : a man who you strongly dislike or hate
◀️You dirty bastard!
b / sometimes offensive, : a man who you think is lucky, unlucky, etc/.
◀️Congratulations on getting the job, you lucky bastard!
◀️His wife left him, the poor bastard.
c / chiefly Brit, sometimes offensive : something that is difficult or unpleasant/
◀️Life can be a real bastard sometimes.
2 usually offensive : a person whose parents were not married to each other : an illegitimate child — sometimes used before another noun
◀️the bastard son of a wealthy noble
◇This use of bastard was common in the past, but it is now usually avoided.
Other forms: plural - tards

عوضی، / تخم حرام
حرامزاده
جازده
یک فرد ( مخصوصادر مورد یک مرد ) ناخوشایند، نچسب، بدخلق
توجه: این کلمه را هرجایی استفاده نکنید
an unpleasant, despicable, offensive, or disagreeable person ( especially a man ) - used as a generalized term of abuse
a person whose behavior is offensive to others

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس