اسم ( noun )
• (1) تعریف: the part of music designated for the voice or instrument in the lowest range of pitch, or musical tones produced in the low range.
• متضاد: treble
• متضاد: treble
- My father sings bass in the church choir.
[ترجمه Sotoodeh] پدر من در گروه کر کلیسا باس می خواند.|
[ترجمه نیلوفر] پدرم در دسته کر کلیسا با صدای بم میخواتد|
[ترجمه ؛؛؛] معنی باس به انگلیسی لطفا|
[ترجمه گوگل] پدرم در گروه کر کلیسا بیس می خواند[ترجمه ترگمان] پدرم با صدای بم در دسته کر کلیسا آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't hear the bass very well with these speakers.
[ترجمه علی] من نمی توانم صدای باس را به خوبی با این بلندگو ها بشنوم.|
[ترجمه Tina] من نمی توانم صدای سخنرانان را با این بلندگو هایی که صدای بم دارند بشنوم.|
[ترجمه ماکانی] من نمی توانم صدای بم را با این بلندگو ها بشنوم|
[ترجمه ....] من نمی توان صدای این سخنرانان رو خوب بشنوم|
[ترجمه Moein] من با این بلندگو ها، صدای بیس را به درستی نمیتوانم، بشنوم|
[ترجمه من] من نمیتونم صدای بم را با این بلند گو ها به خوبی بشنوم|
[ترجمه گوگل] با این بلندگوها صدای بیس را خیلی خوب نمی شنوم[ترجمه ترگمان] من نمی توانم صدای بم را با این سخنرانان بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person who sings the lowest part in a group of singers, especially in a group which is divided into four ranges of pitch from high to low.
- Our chorus has plenty of tenors, but we really need a few more basses.
[ترجمه گوگل] گروه کر ما تنورهای زیادی دارد، اما ما واقعاً به چند بیس دیگر نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] گروه کر ما زیاد آواز می خواند، اما ما به چند تا basses بیشتر احتیاج داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه کر ما زیاد آواز می خواند، اما ما به چند تا basses بیشتر احتیاج داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the largest stringed instrument of the orchestra, having the lowest range of pitch and played with a bow; double bass.
• مترادف: bass viol, contrabass, double bass
• مترادف: bass viol, contrabass, double bass
- She studied cello first, but now she's playing the bass.
[ترجمه مهرداد] او اول با Cello کار می کرد، اما اکنون بیس را پخش میکند|
[ترجمه Dibw] او ابتدا ویولن سل کار میکرد ، ولی حالا او گتار باس مینوازد|
[ترجمه رومینا] ابتدا با ویولن سل مینواخت اما اکنون با بس مینوازد|
[ترجمه گوگل] او ابتدا ویولن سل خوانده بود، اما اکنون باس می نوازد[ترجمه ترگمان] او اول ویولون سل را می خواند، اما حالا با بیس باله بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the instrument within a family of musical instruments that plays the lowest tones.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to the lowest musical tones or to sound at a low pitch.
- His voice is not low enough to sing the bass parts.
[ترجمه گوگل] صدای او به اندازه کافی پایین نیست که قطعات باس را بخواند
[ترجمه ترگمان] صداش اونقدر پست نیست که آهنگ باس رو بخونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صداش اونقدر پست نیست که آهنگ باس رو بخونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's learning to play bass guitar.
[ترجمه گوگل] او در حال یادگیری نواختن گیتار باس است
[ترجمه ترگمان] یاد می گیرد گیتار بیس بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یاد می گیرد گیتار بیس بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judge's voice rang out in bass tones.
[ترجمه گوگل] صدای قاضی با صدای بم بلند شد
[ترجمه ترگمان] صدای قاضی با صدای بم طنین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای قاضی با صدای بم طنین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: bass, basses
حالات: bass, basses
• : تعریف: any of several freshwater or saltwater food fishes with spiny fins.
اسم ( noun )
• : تعریف: a deciduous tree of softwood, which is grown for ornamental purposes or as a shade tree; basswood; linden.