basilar


معنی: اساسی، بنیادی، پایهای، واقع شده در پایین
معانی دیگر: در بن (به ویژه بن جمجمه)، بنیادین (basilary هم می گویند)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: basilary (adj.)
• : تعریف: of, pertaining to, or near the base of something, esp. of the skull.

مترادف ها

اساسی (صفت)
basic, material, net, ground, essential, organic, pivotal, basal, fundamental, substantial, vital, basilar, cardinal, earthshaking, meaty, primordial

بنیادی (صفت)
basic, fundamental, basilar

پایه ای (صفت)
basic, basilar

واقع شده در پایین (صفت)
basilar

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to a base; fundamental; forming a base

پیشنهاد کاربران

بپرس