bashfulness


معنی: محجوبیت
معانی دیگر: کمرویی، ترسویی

جمله های نمونه

1. I was overcome with bashfulness when I met her.
[ترجمه گوگل]زمانی که او را دیدم دچار خجالت شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دیدم از خجالت سرخ شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hareton, with all his bashfulness, isn't a model of nice behaviour.
[ترجمه گوگل]هاریتون، با تمام شرمندگی اش، الگوی رفتار خوب نیست
[ترجمه ترگمان]هیرتن با همه حجب و حجب و حیا یک نمونه رفتار خوب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was the Swedish boy who showed a bashfulness.
[ترجمه گوگل]این پسر سوئدی بود که خجالتی نشان داد
[ترجمه ترگمان]این پسر سوئدی بود که a را به وی نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Or the bashfulness he expressed through his laugh?
[ترجمه گوگل]یا خجالتی که از طریق خنده اش بیان می کرد؟
[ترجمه ترگمان]یا حجب و حیا او را از خنده روده بر می کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bashfulness is an enemy to poverty.
[ترجمه گوگل]حیا دشمن فقر است
[ترجمه ترگمان]bashfulness دشمن فقر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Though modesty be a virtue, yet bashfulness is a vice.
[ترجمه گوگل]اگر چه حیا یک فضیلت است، اما حیا یک رذیله است
[ترجمه ترگمان]اگرچه حجب و حیا یک فضیلت است، با این حال، حجب و حیا یک عیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bashfulness contrasting with his usual happy audacity had charmed her.
[ترجمه گوگل]خجالتی که در تضاد با جسارت شاد همیشگی او بود، او را مجذوب خود کرده بود
[ترجمه ترگمان]حجب و حیا با جسارت معمول خویش او را مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Men of great ability so often feel bashfulness in addressing a large assembly.
[ترجمه گوگل]مردانی که توانایی بالایی دارند اغلب در سخنرانی در یک مجمع بزرگ احساس شرمندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]مردان توانا و توانا غالبا در خطاب به مجلس بزرگ شرم دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No cause more frequently produces bashfulness than too high an opinion of our own importance.
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی بیشتر از یک عقیده بسیار بالا از اهمیت خود ما باعث خجالت نمی شود
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" بیش از حد از اهمیت خود شرمنده است \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Laurie forgot his bashfulness, and grew sociable at once.
[ترجمه گوگل]لوری شرمساری خود را فراموش کرد و به یکباره اجتماعی شد
[ترجمه ترگمان]لاری bashfulness را از یاد برد و بلافاصله با هم معاشرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Laurie's bashfulness soon wore off.
[ترجمه گوگل]خجالت لوری به زودی از بین رفت
[ترجمه ترگمان]حجب و حیا لاری خیلی زود برطرف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محجوبیت (اسم)
bashfulness, modesty, decency, shamefacedness

انگلیسی به انگلیسی

• shyness, timidity

پیشنهاد کاربران

بپرس