bashful

/ˈbæʃfl̩//ˈbæʃfl̩/

معنی: فروتن، خاضع، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو، فای
معانی دیگر: رجوع شود به: pasha، آرزمگین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: bashfully (adv.), bashfulness (n.)
(1) تعریف: timid or self-conscious in the presence of others; shy.
مترادف: demure, diffident, shy, timid
متضاد: confident, self-assured
مشابه: coy, meek, modest, reticent, retiring, self-conscious, timorous

- She's a bashful person and prefers the company of close friends.
[ترجمه A.A] او آدمی خجالتی است و هم صحبتی دوستان نزدیک را ترجیح میده
|
[ترجمه گوگل] او فردی خجالتی است و شرکت با دوستان نزدیک را ترجیح می دهد
[ترجمه ترگمان] او یک فرد خجالتی است و شرکت دوستان نزدیک را ترجیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was always bashful with my aunts and uncles and wanted to hide in my room when they visited.
[ترجمه گوگل] من همیشه با خاله ها و عموهایم خجالت می کشیدم و می خواستم وقتی آنها به دیدنشان می آمدند در اتاقم پنهان شوم
[ترجمه ترگمان] من همیشه با خاله ها و دایی ها خجالت می کشیدم و می خواستم وقتی از آن ها دیدن می کردم توی اتاقم قایم بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by or exhibiting timid or shy behavior.
مترادف: demure, diffident, shy, timid
متضاد: bold, brazen, forward
مشابه: coy, meek, modest, reticent, retiring, self-conscious, timorous

- She was bashful at the party last night.
[ترجمه parsa abasalt] او در مهمانی شب گذشته خجالت زده شده بود.
|
[ترجمه گوگل] او در مهمانی دیشب خجالتی بود
[ترجمه ترگمان] دیشب خیلی خجالتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a well-bred man is modest without being bashful
آدم نیک پرورده بدون اینکه خجول باشد فروتن است.

2. Don't be bashful about telling people how you feel.
[ترجمه گوگل]در مورد گفتن احساس خود به دیگران خجالت نکشید
[ترجمه ترگمان]خجالت نکشید که به مردم بگویید چه احساسی دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is rather bashful.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً خجالتی است
[ترجمه ترگمان]خیلی خجالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He seemed bashful and awkward.
[ترجمه گوگل]او خجالتی و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او خجالتی و بی دست و پا به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't be bashful — speak up for yourself.
[ترجمه گوگل]خجالتی نباشید - برای خودتان صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]خجالت نکش - با خودت حرف بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was too bashful to talk about sex.
[ترجمه گوگل]او خیلی خجالتی بود که نمی توانست در مورد رابطه جنسی صحبت کند
[ترجمه ترگمان]اون خیلی خجالتی بود که در مورد سکس حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sheila was never bashful about asking a question.
[ترجمه گوگل]شیلا هرگز از پرسیدن سوال خجالتی نبود
[ترجمه ترگمان]شیلا \"هیچوقت از سوال کردن طفره نرفته بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And we should not be bashful about its place in the current international art scene.
[ترجمه گوگل]و ما نباید در مورد جایگاه آن در صحنه هنر بین المللی کنونی شرمنده باشیم
[ترجمه ترگمان]و ما نباید در مورد جایگاه خود در عرصه هنر بین المللی فعلی خجالت بکشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her defiant black clothes belie her bashful smile.
[ترجمه گوگل]لباس مشکی سرکش او لبخند شرم آور او را رد می کند
[ترجمه ترگمان]لباس سیاه جسورانه ای که به تن داشت، لبخند خجالتی بر لبانش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Next, the death-defying act from the stewardesses, those bashful girls and their oxygen mine.
[ترجمه گوگل]بعد، اقدام مرگبار مهمانداران، آن دختران شرمسار و معدن اکسیژن آنها
[ترجمه ترگمان]بعدی، بازی مبارزه با the، آن دختران ترسو و اکسیژن من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not one for being bashful, I selected the naughtiest setting - wouldn't you?
[ترجمه گوگل]نه برای خجالتی بودن، من شیطنت آمیزترین محیط را انتخاب کردم - اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]- نه به خاطر خجالتی بودن، the رو انتخاب کردم - مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was a moving man, bashful but debonair.
[ترجمه گوگل]او مردی متحرک بود، خجالتی اما بی‌رحم
[ترجمه ترگمان]او مرد متحرک و خجالتی بود اما صمیمی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Kirsty gave Willy a bashful grin.
[ترجمه گوگل]کرستی پوزخند شرمگینی به ویلی زد
[ترجمه ترگمان](کریستی)پوزخندی زد و به \"ویلی\" لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But no amount of bashful cuteness can disguise its humourless narcissism.
[ترجمه گوگل]اما هیچ مقدار ناز خجالتی نمی تواند خودشیفتگی بی طنز آن را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]اما هیچ یک از cuteness خجالتی نمی تواند خودشیفتگی خود را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We all know you to be a very bashful man.
[ترجمه گوگل]همه ما می دانیم که شما مردی بسیار خجالتی هستید
[ترجمه ترگمان]همه ما می دانیم که تو آدم خجالتی هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate

خاضع (صفت)
humble, meek, obedient, blushing, submissive, bashful

خجول (صفت)
shy, bashful, blushful, shamefaced, self-conscious

کمرو (صفت)
sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

محجوب (صفت)
shy, bashful, timid, unobtrusive, diffident, decent, blate, unassertive

خجالتی (صفت)
embarrassed, shy, bashful, shamefaced, self-conscious, timid, coy

خجالت کش (صفت)
embarrassed, bashful, shamefaced, timid

ترسو (صفت)
captive, shy, yellow, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, meticulous, sheepish, timorous, skittish, pusillanimous, chicken-livered, lily-livered, gun-shy, poor-spirited, pigeon-hearted, weak-hearted

فای (صفت)
modest, bashful

انگلیسی به انگلیسی

• shy, timid, easily embarrassed
a bashful person is shy and easily embarrassed.

پیشنهاد کاربران

بپرس