اسم ( noun )
مشتقات: barographic (adj.)
مشتقات: barographic (adj.)
• : تعریف: a barometer that automatically records the atmospheric pressure.
barograph
/ˈbærʌˌɡræf//ˈbærəʊɡrɑːf/
فشار نگار (دستگاهی که فشار هوا را نشان می دهد و ضبط می کند)، بارومتر خودکار
بررسی کلمه
تخصصی
[عمران و معماری] فشارنگار - فشار سنج
[برق و الکترونیک] جونگار، فشار هوا نگار نوعی جو سنج که فشار جو را به طور پیوسته روی نمودار ثبت می کند .
[زمین شناسی] فشار نگار
[نساجی] فشار نگار - ثبت کننده فشار
[معدن] فشارنگار (تهویه)
[آب و خاک] فشار سنج ثبات
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم baro
📌 این پیشوند، معادل "pressure/weight" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "pressure" یا "weight" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
🔘 barometer: an instrument measuring atmospheric ‘pressure’
🔘 barometric: relating to atmospheric ‘pressure’ readings
🔘 barometry: the science of measuring air ‘pressure’
🔘 barograph: a device that records changes in ‘pressure’ over time
🔘 baroreceptor: a sensory nerve ending that detects blood ‘pressure’
🔘 baroreflex: a reflex triggered by changes in blood ‘pressure’
🔘 barotrauma: injury caused by changes in air or water ‘pressure’
🔘 barostat: apparatus maintaining constant ‘pressure’ in experiments
🔘 barosphere: the atmospheric layer defined by its ‘pressure’ characteristics
🔘 barognosis: the sense of perceiving ‘weight’ or ‘pressure’ in the hand
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم baro
📌 این پیشوند، معادل "pressure/weight" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "pressure" یا "weight" مربوط هستند.
... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال:
barograph ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: فشارنگار
تعریف: فشارسنج ثبّات
واژه مصوب: فشارنگار
تعریف: فشارسنج ثبّات
[آمار] نمودار ستونی یا نمودار میله ای