bargain

/ˈbɑːrɡən//ˈbɑːɡɪn/

معنی: معامله، داد و ستد، خرید ارزان، قرارداد معامله، سودا، قرارداد معامله بستن، چانه زدن، خریدن، خریداری کردن
معانی دیگر: موافقت، قرارداد، با تخفیف، قیمت خوب، بز، طی کردن (قیمت را)، مذاکره کردن، به توافق رسیدن، تهاتر کردن، خرید ارزان باa

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: into the bargain, in the bargain
(1) تعریف: an agreement that contains the terms of a transaction or exchange.
مترادف: agreement, deal
مشابه: arrangement, compact, contract, exchange, pact, understanding

(2) تعریف: whatever is obtained as the result of such an agreement.
مترادف: barter, buy, truck
مشابه: commodity, exchange, goods, purchase, services

(3) تعریف: something obtained at a good price, esp. if it is worth more than what was given in exchange.
مترادف: steal
متضاد: ripoff
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bargains, bargaining, bargained
(1) تعریف: to talk over the terms of a transaction or exchange; negotiate.
مترادف: chaffer, dicker, haggle, negotiate
مشابه: confer, deliberate

(2) تعریف: to decide the terms of a transaction or exchange; make a bargain.
مشابه: agree, contract, decide, settle
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: bargainer (n.)
عبارات: bargain on, bargain for
• : تعریف: to give in exchange for; trade.
مترادف: barter, exchange, swap, trade
مشابه: switch, truck

- She bargained her horse for a pony.
[ترجمه Zst] اسبش را با یک اسب کوچک معاوضه کرد
|
[ترجمه گوگل] او اسب خود را برای یک پونی معامله کرد
[ترجمه ترگمان] سر اسبش را برای یک اسب پیاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bargain prices
قیمت های تخفیف یافته

2. bargain for
1- چانه زدن 2- انتظار داشتن،(روی چیزی) حساب کردن

3. bargain on
رجوع شود به: bargain for

4. a venal bargain
معامله ی همراه با رشوه

5. to seal a bargain
معامله ای را قطعی کردن

6. drive a hard bargain
سخت معامله بودن،اهل چانه زنی و مقاومت بودن،به آسانی معامله نکردن

7. drive a hard bargain
خیلی چانه زدن،در معامله سخت گیری کردن،گذشت نشان ندادن

8. it was a bad bargain
معامله ی بدی بود.

9. naheed can't resist a bargain
ناهید در مقابل اجناس ارزان شده (حراجی) مقاومت ندارد.

10. into (or in) the bargain
به علاوه،اضافه بر قرارداد

11. strike (or make) a bargain with someone
با کسی به توافق رسیدن،معامله کردن

12. labor demands the right to bargain collectively and to strike
اتحادیه ی کارگری خواهان حق مذاکره از سوی کارگران و اعتصاب است.

13. you keep your part of the bargain and i'll keep mine
تو سهم خودت را در معامله انجام بده و من سهم خودم را.

14. he gave me a line on a bargain
او درباره ی یک معامله ی خوب به من خبر داد.

15. he went to find his dog and lost his bicycle in the bargain
رفت سگ خود را پیدا کند دوچرخه خود را هم از دست داد.

16. The women in the market often bargain away for hours.
[ترجمه گوگل]زنان در بازار اغلب ساعت‌ها دور هم چانه می‌زنند
[ترجمه ترگمان]زنان در بازار اغلب به مدت چند ساعت با هم معامله می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A bargain is a bargain.
[ترجمه شهلا مرسلی] حساب حسابه، کاکا برادر
|
[ترجمه گوگل]معامله یک معامله است
[ترجمه ترگمان]معامله معامله ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We refuse to bargain over the price.
[ترجمه گوگل]ما از چانه زنی بر سر قیمت خودداری می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما با قیمت معامله موافقت نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They often bargain away in the shops for hours.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب ساعت ها در مغازه ها چانه زنی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب ساعت ها در فروشگاه ها سر و کله می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. A plea bargain was offered by the state assuring her that she would not go to prison.
[ترجمه گوگل]توافقی از سوی دولت پیشنهاد شد و به او اطمینان داد که به زندان نخواهد رفت
[ترجمه ترگمان]مشروط بر این که دولت به او اطمینان دهد که او به زندان نخواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. A deposit of eight pounds clinched the bargain.
[ترجمه گوگل]ودیعه هشت پوندی معامله را قطعی کرد
[ترجمه ترگمان]حساب هشت پوند به هم گره خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He duly performed his own half of the bargain and expected the others to do likewise.
[ترجمه گوگل]او نیمی از معامله خود را به درستی انجام داد و انتظار داشت که دیگران نیز همین کار را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]او هم نیمی از این معامله را انجام داد و انتظار داشت دیگران نیز این کار را بکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The so-called bargain was just a big con!
[ترجمه گوگل]به اصطلاح معامله فقط یک کلاهبرداری بزرگ بود!
[ترجمه ترگمان]این معامله، فقط یه کلاهبرداری بزرگ بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معامله (اسم)
treatment, intercourse, bargain, transaction, dealing

داد و ستد (اسم)
intercourse, business, trade, bargain, chaffer

خرید ارزان (اسم)
bargain

قرارداد معامله (اسم)
bargain

سودا (اسم)
deal, soda, melancholia, trade, bargain, melancholy, soda water, yellow bile, eczema, hyp, hypochondria

قرارداد معامله بستن (اسم)
bargain

چانه زدن (فعل)
bargain, chaffer, haggle, higgle

خریدن (فعل)
procure, buy, shop, bargain, purchase, invest, make a purchase

خریداری کردن (فعل)
buy, shop, bargain, purchase

انگلیسی به انگلیسی

• deal; agreement; something bought at a cheap price
negotiate; arrive at an agreement
a bargain is a business agreement in which two people or groups agree what each of them will do, pay, or receive.
when people bargain with each other, they discuss what each of them will do, pay, or receive.
a bargain is also something which is sold at a lower price than it would be normally.
if you say that someone had not bargained for something, you mean that they did not expect it to happen.

پیشنهاد کاربران

چیزی که ارزان تر از معمول خریده یا عرضه شده است
مذاکره کردن دربارۀ شرایط و اوضاع یک معامله
معامله شیرین
مفت خری کردن
به توافق رسیدن bargain
Bargain for better rights in your workplace
برای حق و حقوق بهتر در محل کارتون به توافق برسید
اسم:
۱ - جنس زیر قیمت
۲ - توافق متقابل
فعل:
۱ - چانه زدن
Suicide is a real bargain for him
یعنی خودکشی کمترین مجازاتشه
وقتی که یک کسی یک چیزی رو به قیمت خوبی خریده باشه می گه:
it was a real bargain
خوش قیمت
خرید ارزان، چانه زنی در معامله
مذاکره، معامله باصرفه، معامله شیرین، سودا، داد و ستد، قرارداد معامله بستن، قانون فقه: معامله، بیع و شراء، بازرگانی: معامله به صرفه انجام دادن، چانه زنی در معامله
داد و ستدی که میشه زیر قیمت خرید و فروش کرد
مذاکره کردن یا چانه زدن سر یک چیزی. مثل negotiate
معادل دقیقی نمیشه براش آورد باید مفهومشو متوجه شد
به جنسی گفته میشه که قیمتش از حد معمول کمتره و زیر قیمته
a very cheap price
Discount:تخفیف پیشنهادی فروشنده
Bargain:تخفیف درخواستی مشتری
something on sale at a lower price than its true value
قیمت با تخفیف و ارزان، قیمت حراجی
The airline regularly offers last - minute bookings at bargain prices
This coat was half - price - a real bargain
منابع• https://dictionary.cambridge.org/us/dictionary/english/bargain?q=bargain
زیر قیمت بازار
به توافق رسیدن
bargain hunting
= shopping for good deals or bargains
مُفت
عقد معوض ، معامله ( حقوقی )
Something you buy cheaply or less than its usual price
تخفیف گرفتن . . . . . . . > کتاب high one intermediate
معنی : چانه زدن یعنی مثلا فروشنده میگه این پیراهن قیمتش ۷۸ هزار تومن هست ولی شما میگی من ۷۰ هزارتومن میخوامش ۷۸ تومن گرون هست جالبه بدونید که خارجی ها خیلی از چانه زدن خوششون میاد
معامله , حراج ؛ چانه زدن
# I'll make a bargain with you
# She has a sharp eye for a bargain
# This coat was half‑price, a real bargain
# He tried to bargain with her
# She refused to bargain over the price
معامله ی شیرین
زیر قیمت
بز خری کردن
It's a bargain
( یک ) معامله با قیمت خوب/مناسب/مفت
real bargain
خرید ارزان، مفت یا با قیمت خوب
That second - hand table was a real bargain
ترجمه ی اینجانب:
آن میز دست دوم یک خرید با قیمت فوق العاده بود.

I know a bargain when I see one
من وقتی یه خرید ارزون ( با تخفیف ) به چشمم بخوره، تشخیص ش میدم
مذاکره کردن - چونه زدن سر قیمت - تخفیف خواستن - توافق
چونه زدن
قرار و مدار گذاشتن
به قیمت
قیمت مناسب
it’s a bargain
that's a bargain
قیمتش مفته

شکار ( خرید کالایی مرغوب با قیمت مناسب )
چانه زنی

تخفیف، تخفیف گرفتن
مفت
چونه زدن.
لطفا وقتی قسمتی رو تحت عنوان نوع کلمه هم اضافه کنید. مثلا verb, noun و . . .
حراجی
خرید اقتصادی و ارزان
چانه زدن
معامله
به حراج گذاشتن

درجمله استعمال
حراج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس