باری:barely
بگیریم. barely
به سختی
مثال: She barely had time to finish her homework.
او به سختی زمان کافی برای تمام کردن تکالیفش داشت.
دقت کنید که barely و barley فرق دارند ‼️
🔰 barely is an adverb
به معنای : به سختی ، صرفاً ، با اختلاف کمی و . . .
There is barely a difference between the two
🔰 barley is a noun
به معنای : جو
Add barley and simmer for another 30 minutes
تفاوت Hardly, Barely و Rarely:
Barely توی فارسی محاوره ای "به زور" گفته میشه. مثلا رفیقتون میخواد شما رو تا خونه برسونه به شوخی بهش میگین: تو خودتو "به زور" میتونی برسونی خونه!
Hardly تقریبا مثه Barely هست اما تمرکزش روی زمانه. مثلا میخواین جنس دست ۲ای رو بفروشین به خریدار میگین: این خیلی" کم استفاده" شده.
... [مشاهده متن کامل]
Rarely هم تقریبا هم معنی قبلی هاست اما تمرکزش روی تعداد دفعات تکراره. مثلا میخواین بگین همسایتون کم پیداست میگین: اون "به ندرت" اینورا پیداش میشه.
به زور و به سختی
Barely =just, only
در کتاب intermediate 2 l کانون زبان ایران
_ How’s Nina’s car running?
- Barely.
ماشین نینا در چه وضعیه؟_
جون می کنه_
با بدبختی
Ayaka barely defeated that nine tailed fox.
آیاکا با بدبختی تونست اون روباه نه دم رو شکست بده.
جو ( دسته ای از غلات ) . . . نونی که از جو و گندم درست بشه
به وضوح
به شفافی
آشکارا
هویدا
پیدا
بدیهی
به عریانی
و معانی از این دست نیز می تواند برابرهای خوبی باشد.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
جو
Sack of barely
گونی جو
1. به زحمت، به زور، به سختی a room barely furnished
2. تنها، فقط، همین قدر . we barely had time to catch the train
3. صاف و پوست کنده، سر راست؛ به اجمال to state a fact barely
نقل از فرهنگ انگلیسی به فارسی هزاره
ناچیز
سرسری
به زور، بگی نگی، نه چندان، به سختی
به سختی
تقریبا
خیلی کم
Example :
I could barely keep my eyes open
به سختی میتونم چشامو باز نگه دارم
جو ( گیاه )
Seldom
Rarely
Scarcely
به ندرت
تقریباً اصلاً
به محض، به سختی
!!!!!!! NOTICE !!!!!!!
Barley
Barely
are totally DIFFERENT
درست همین حالا only just
Only
Just
Only/ just
خیلی کم
I have two tests tomorrow, and I've barely had time to study
بگی نگی
نه چندان
مشقت بار ( ی )
به سختی
با اشکال
جو میشد==>barley
این قید درواقع bare بوده به معنی عریان، stripped
barely
به سختی
Just, only, hardly, به سختی . فقط
Many people would think that I can barely speak my native language muchless English but I disregarded their words as at that time the only objective I was growing in my mind was to reach the sence of mastery
... [مشاهده متن کامل] خیلی از مردم فکر میکردند که من زبان مادری خودم رو به سختی می تونم صحبت بکنم چه برسه به اینگلیسی اما من از کنار همه ی حرف هی اونا گذشتم چون اون موقع تنها هدفی رو که در ذهن خود پرورش می دادم این بود که به تسلط برسم________________________واژه ی barely در جمله ی بالا به معنای به ندرت یا به سختی است=hardly=rarely=scarcely=seldomکه البته هر کدوم از این ها تفاوت های اندکی با هم دارند ولی در کل همون معنا رو دارند . متشکرم
نوعی نان که درست میشود از گندم و جو برای غذای حیوانات یا آبجو
بطور عریان
با اشکال
به سختی
نه چندان - به ندرت - بسیار کم
تنها، تنها فقط، نه چندان، به ندرت، خیلی کم، به زور
only just: فقط و فقط
به زحمت
بزور
به سختی
ندرتا
( با اعدا ) فقط ( only )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)