barely

/ˈberli//ˈbeəli/

معنی: با اشکال، بطور عریان
معانی دیگر: آشکارا، فاش، بی آلایش، فقط، درست، به سختی، کم، حداقل، ناچیز

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: only just; hardly.
مترادف: hardly, just, scarcely
متضاد: easily, extremely, well
مشابه: by the skin of one's teeth, ill, little, slightly

- Please speak louder. I can barely hear you.
[ترجمه مایا] لطفا بلندتر صحبت کن. صدایت را درست نمی شنوم،
|
[ترجمه RNK] لطفا بلندتر صحبت کن به سختی صدایت را میشنوم
|
[ترجمه وحید] میشه بلندتر صحبت کنی، صداتو به زور میشنوم.
|
[ترجمه John] میشه بلندتر حرف بزنی، صدات به زور بهم می رسه.
|
[ترجمه Rick] لطفاً بلندتر صحبت کن . به سختی میتوانم صدایت را بشنوم.
|
[ترجمه گوگل] لطفا بلندتر صحبت کنید من به سختی صدایت را می شنوم
[ترجمه ترگمان] لطفا بلندتر صحبت کنید به سختی صدات رو می شنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: sparsely.
مترادف: scantly, sparsely
متضاد: fully
مشابه: scarcely, slightly

- barely equipped troops
[ترجمه رضا نادی] سربازان کم تجیز شده
|
[ترجمه گوگل] نیروهایی که به سختی مجهز شده اند
[ترجمه ترگمان] سربازان به سختی تجهیز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- barely dressed
[ترجمه رضا نادی] کم لباس پوشیده
|
[ترجمه گوگل] به سختی لباس پوشیده
[ترجمه ترگمان] به زحمت لباس می پوشید،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. barely enough
به سختی کافی

2. a barely furnished room
اتاقی دارای حداقل اثاثیه

3. a barely palpable dust
گرد و خاکی که به دشواری قابل لمس بود

4. he barely made it to class on time
نزدیک بود دیر سر کلاس حاضر شود.

5. he barely speaks english
او به سختی انگلیسی تکلم می کند.

6. the refugees barely exist
پناهندگان به سختی زندگی می کنند.

7. a village of barely a hunderd souls
دهکده ای که تعداد سکنه ی آن تنها به صد نفر می رسد (می رسید)

8. the big ship barely skinned through the canal
کشتی بزرگ به سختی از آبراه رد شد.

9. the ship was barely visible on the horizon
به سختی می شد کشتی را در افق دید.

10. to state unpleasant facts barely
واقعیت های ناخوشایند را آشکارا اظهار داشتن

11. Her face was barely discernible in the gloom.
[ترجمه گوگل]چهره او در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش در تاریکی به سختی قابل تشخیص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a barely veiled hostility in her tone.
[ترجمه گوگل]در لحن او یک خصومت پنهانی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]لحن hostility به سختی در صدایش موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A viral illness left her barely able to walk.
[ترجمه گوگل]یک بیماری ویروسی باعث شد که او به سختی راه برود
[ترجمه ترگمان]یک بیماری ویروسی او را به سختی قادر به راه رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He could barely afford the railway fare.
[ترجمه گوگل]او به سختی می توانست کرایه راه آهن را تامین کند
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توانست کرایه قطار را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I barely restrained myself from hitting him.
[ترجمه گوگل]به سختی جلوی خودم را گرفتم که او را نزنم
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانستم خودم را از ضربه زدن به او خودداری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با اشکال (قید)
barely

بطور عریان (قید)
barely

انگلیسی به انگلیسی

• hardly, scarcely
if something is barely true or possible, it is only just true or possible.

پیشنهاد کاربران

باری:barely
بگیریم. barely
به سختی
مثال: She barely had time to finish her homework.
او به سختی زمان کافی برای تمام کردن تکالیفش داشت.
دقت کنید که barely و barley فرق دارند ‼️
🔰 barely is an adverb
به معنای : به سختی ، صرفاً ، با اختلاف کمی و . . .
There is barely a difference between the two
🔰 barley is a noun
به معنای : جو
Add barley and simmer for another 30 minutes
تفاوت Hardly, Barely و Rarely:
Barely توی فارسی محاوره ای "به زور" گفته میشه. مثلا رفیقتون میخواد شما رو تا خونه برسونه به شوخی بهش میگین: تو خودتو "به زور" میتونی برسونی خونه!
Hardly تقریبا مثه Barely هست اما تمرکزش روی زمانه. مثلا میخواین جنس دست ۲ای رو بفروشین به خریدار میگین: این خیلی" کم استفاده" شده.
...
[مشاهده متن کامل]

Rarely هم تقریبا هم معنی قبلی هاست اما تمرکزش روی تعداد دفعات تکراره. مثلا میخواین بگین همسایتون کم پیداست میگین: اون "به ندرت" اینورا پیداش میشه.

به زور و به سختی
Barely =just, only
در کتاب intermediate 2 l کانون زبان ایران
_ How’s Nina’s car running?
- Barely.
ماشین نینا در چه وضعیه؟_
جون می کنه_
با بدبختی
Ayaka barely defeated that nine tailed fox.
آیاکا با بدبختی تونست اون روباه نه دم رو شکست بده.
جو ( دسته ای از غلات ) . . . نونی که از جو و گندم درست بشه
به وضوح
به شفافی
آشکارا
هویدا
پیدا
بدیهی
به عریانی
و معانی از این دست نیز می تواند برابرهای خوبی باشد.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
جو
Sack of barely
گونی جو
1. به زحمت، به زور، به سختی a room barely furnished
2. تنها، فقط، همین قدر . we barely had time to catch the train
3. صاف و پوست کنده، سر راست؛ به اجمال to state a fact barely
نقل از فرهنگ انگلیسی به فارسی هزاره
ناچیز
سرسری
به زور، بگی نگی، نه چندان، به سختی
به سختی
تقریبا
خیلی کم
Example :
I could barely keep my eyes open
به سختی میتونم چشامو باز نگه دارم
جو ( گیاه )
Seldom
Rarely
Scarcely
به ندرت
تقریباً اصلاً
به محض، به سختی
!!!!!!! NOTICE !!!!!!!
Barley
Barely
are totally DIFFERENT
درست همین حالا only just
Only
Just
Only/ just
خیلی کم
I have two tests tomorrow, and I've barely had time to study
بگی نگی
نه چندان
مشقت بار ( ی )
به سختی
با اشکال
جو میشد==>barley
این قید درواقع bare بوده به معنی عریان، stripped
barely
به سختی
Just, only, hardly, به سختی . فقط
Many people would think that I can barely speak my native language muchless English but I disregarded their words as at that time the only objective I was growing in my mind was to reach the sence of mastery
...
[مشاهده متن کامل]
خیلی از مردم فکر میکردند که من زبان مادری خودم رو به سختی می تونم صحبت بکنم چه برسه به اینگلیسی اما من از کنار همه ی حرف هی اونا گذشتم چون اون موقع تنها هدفی رو که در ذهن خود پرورش می دادم این بود که به تسلط برسم________________________واژه ی barely در جمله ی بالا به معنای به ندرت یا به سختی است=hardly=rarely=scarcely=seldomکه البته هر کدوم از این ها تفاوت های اندکی با هم دارند ولی در کل همون معنا رو دارند . متشکرم

نوعی نان که درست میشود از گندم و جو برای غذای حیوانات یا آبجو
بطور عریان
با اشکال
به سختی
نه چندان - به ندرت - بسیار کم
تنها، تنها فقط، نه چندان، به ندرت، خیلی کم، به زور
only just: فقط و فقط
به زحمت
بزور
به سختی
ندرتا
( با اعدا ) فقط ( only )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)

بپرس