barefooted

/ˈbeəfʊtɪd//ˈbeəfʊtɪd/

معنی: مجرد، پابرهنه
معانی دیگر: پابرهنه

جمله های نمونه

1. barefooted children were playing in the gutter
بچه های پا برهنه در جوی بازی می کردند.

2. Some dozen barefooted urchins ganged in from the riverside.
[ترجمه گوگل]چند ده خارپشت پابرهنه از کنار رودخانه جمع شدند
[ترجمه ترگمان]ده دوازده شیطان پابرهنه در کنار رودخانه به ما حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sainsbury's sponsored the grape-treading stage and Faith gave a bare-footed demonstration before the Prince.
[ترجمه گوگل]Sainsbury's از مرحله انگور کشی حمایت کرد و Faith یک تظاهرات با پای برهنه در مقابل شاهزاده برگزار کرد
[ترجمه ترگمان]Sainsbury از روی صحنه grape پشتیبانی کرد و ایمان یک تظاهرات با پا برهنه در برابر ولیعهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And now, Mavis stood barefooted on the beach, looking at the moody grey sea in the dawn light.
[ترجمه گوگل]و اکنون، ماویس با پای برهنه در ساحل ایستاده بود و در نور سحر به دریای خاکستری بداخلاق نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]می ویس پا برهنه در کنار ساحل ایستاده بود و در روشنایی سپیده دم به دریای خاکستری مودی نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was already warm and he worked barefooted and stripped to the waist.
[ترجمه گوگل]هوا گرم شده بود و پابرهنه کار می کرد و تا کمر برهنه می شد
[ترجمه ترگمان]قبلا گرم بود و او پابرهنه کار می کرد و تا کمر برهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some of them were barefooted in this cold weather.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها در این هوای سرد پابرهنه بودند
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها در این هوای سرد پابرهنه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And she enjoys walking barefooted on the grass.
[ترجمه گوگل]و از راه رفتن پابرهنه روی چمن ها لذت می برد
[ترجمه ترگمان]و از راه رفتن با پاهای برهنه روی علف ها لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bob would not go to town barefooted if he had all his marbles.
[ترجمه گوگل]باب اگر تمام تیله هایش را داشت، پابرهنه به شهر نمی رفت
[ترجمه ترگمان]باب اگر همه تیله ها را داشته باشد، باب پابرهنه به شهر نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He dashed into my room, hatless, barefooted, and out of breath.
[ترجمه گوگل]او بدون کلاه، پابرهنه و نفس گیر وارد اتاق من شد
[ترجمه ترگمان]به سرعت وارد اتاق من شد، بدون کلاه، پابرهنه، و از نفس افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then at the thought of Ashley barefooted, Scarlett could have cried.
[ترجمه گوگل]سپس با تصور اینکه اشلی پابرهنه است، اسکارلت می توانست گریه کند
[ترجمه ترگمان]آن وقت به یاد اشلی می افتاد، اسکارلت فریاد می زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You may not drive barefooted.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید با پای برهنه رانندگی کنید
[ترجمه ترگمان]تو ممکن است پابرهنه رانندگی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To see a starvIng man eating lobster salad and drinking Rhine wine, barefooted and in tatters, was curious.
[ترجمه گوگل]دیدن یک مرد گرسنه در حال خوردن سالاد خرچنگ و نوشیدن شراب راین، پابرهنه و پاره شده، کنجکاو بود
[ترجمه ترگمان]دیدن یک مرد ناشناس که سالاد خرچنگ می خورد و شراب راین، پابرهنه و پاره پاره، کنجکاو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Away from it toddled coveys of wondering, tangle - haired, barefooted, unwashed children.
[ترجمه گوگل]دور از آن کوچولوهایی از تعجب، درهم و برهم - بچه های مو، پابرهنه، شسته نشده
[ترجمه ترگمان]دور از آن، پاهای برهنه و موهای درهم گره دار، بچه های ژولیده و سربه زیر، دور از آن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He wore overalls and a torn shirt, and was barefooted.
[ترجمه گوگل]شلوار و پیراهن پاره پوشیده بود و پابرهنه بود
[ترجمه ترگمان]روپوش و پیراهن پاره پوشیده بود و پابرهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجرد (صفت)
abstract, single, immaterial, solitary, celibate, incorporeal, lone, discrete, barefooted, isolated, stripped, wifeless

پابرهنه (صفت)
barefooted, discalced

انگلیسی به انگلیسی

• barefoot, with nothing on the feet; without shoes

پیشنهاد کاربران

بپرس