barefaced

/ˌbeəˈfeɪst//ˌbeəˈfeɪst/

معنی: گستاخ، بی شرم، پر رو، روباز
معانی دیگر: بی حیا، وقیح، بی پروا، با صورت آشکار، روی باز، بی حجاب، بدون ریش و سبیل، آشکار، باز، گستا، بیشره، بیحیا، روگشاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: barefacedly (adv.), barefacedness (n.)
(1) تعریف: with no covering over the face.
متضاد: veiled
مشابه: unveiled

(2) تعریف: undisguised; open.
مترادف: obvious, open, straightforward, undisguised
متضاد: furtive, veiled
مشابه: bald-faced, candid, clear, flagrant, frank, overt, transparent, unmistakable

- a barefaced attempt to win her affections
[ترجمه گوگل] تلاشی بیهوده برای جلب محبت او
[ترجمه ترگمان] یک اقدام گستاخانه برای جلب توجه او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: shameless.
مترادف: bald-faced, bold, bold-faced, brazen, flagrant, shameless
مشابه: impertinent, impudent, indecorous, nervy, rude, transparent, unabashed, unprincipled

- a barefaced lie
[ترجمه گوگل] یک دروغ آشکار
[ترجمه ترگمان] یک هرزه بی شرم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a barefaced liar
دروغگوی بی شرم

2. a barefaced lie
دروغ شاخ دار

3. Why are you telling such barefaced lies ?
[ترجمه گوگل]چرا اینقدر دروغ های عریان می گویید؟
[ترجمه ترگمان]چرا شما چنین دروغی را می گویید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's barefaced robbery asking such a high price for that old bicycle!
[ترجمه گوگل]این دزدی آشکار است که برای آن دوچرخه قدیمی قیمت بسیار بالایی می پرسند!
[ترجمه ترگمان]این یک سرقت مستقیم برای این دوچرخه قدیمی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is the parallel and barefaced cheek of their methods to keep hold of political office that really takes the breath away.
[ترجمه گوگل]این روش موازی و برهنه روش های آنها برای حفظ مقام سیاسی است که واقعاً نفس را می بندد
[ترجمه ترگمان]این گونه موازی و barefaced روش آن ها برای حفظ اداره سیاسی است که واقعا نفس را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lucien could not endure the thought of appearing barefaced in front of a stranger, especially a person of great status.
[ترجمه گوگل]لوسین نمی‌توانست این فکر را تحمل کند که با چهره برهنه در مقابل یک غریبه ظاهر شود، مخصوصاً فردی با موقعیت عالی
[ترجمه ترگمان]لوسین نمی توانست این اندیشه را که در مقابل یک بیگانه، به خصوص شخصی از لحاظ مقام عالی، تحمل کند، تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For barefaced lying you are really it.
[ترجمه گوگل]برای دروغ گفتن برهنه شما واقعا همین هستید
[ترجمه ترگمان]زیرا شما واقعا دارید دروغ می گویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Reach " barefaced affront other is concoctive perhaps the fact is calumniatory other " wait for case.
[ترجمه گوگل]رسیدن به " توهین برهنه به دیگران ساختگی است شاید این واقعیت غم انگیز است دیگر " منتظر پرونده باشید
[ترجمه ترگمان]دسترسی مستقیم به یک توهین مستقیم یا غیر از این، شاید حقیقت این است که \"منتظر ماندن دیگر\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The most barefaced collective silk stockings most strong on history is lured!
[ترجمه گوگل]برهنه‌ترین جوراب‌های ابریشمی دسته‌جمعی که قوی‌ترین در تاریخ است، فریب خورده‌اند!
[ترجمه ترگمان]The جوراب های ابریشمی barefaced که بر تاریخ strong lured!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some politicians will tell their voters many barefaced lies.
[ترجمه گوگل]برخی از سیاستمداران به رای دهندگان خود دروغ های آشکار زیادی خواهند گفت
[ترجمه ترگمان]برخی سیاستمداران به رای دهندگان خود می گویند که بسیاری از مردم barefaced دروغ می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not barefaced ground takes equestrian wind of the boss.
[ترجمه گوگل]زمین برهنه نمی گیرد باد سوارکاری از رئیس
[ترجمه ترگمان]کنشگری مستقیم نه، باد equestrian رئیس را به سوی خود می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Oh, come you know, this is too barefaced.
[ترجمه گوگل]اوه، بیایید بدانید، این بیش از حد برهنه است
[ترجمه ترگمان]اوه، بی خیال، این خیلی گستاخانه ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But now we have a barefaced raid on our cash.
[ترجمه گوگل]اما اکنون ما به پول نقد خود حمله کرده ایم
[ترجمه ترگمان]اما الان یه تاخت و تاز حسابی به پول ما داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The angulus oris laughing at is bringing the barefaced pallor along.
[ترجمه گوگل]انگولوس اوریس که به آن می خندد رنگ پریدگی برهنه را با خود می آورد
[ترجمه ترگمان]The خندان به این سو و آن سو می دوند و pallor را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

بی شرم (صفت)
audacious, brassy, brash, brazen, shameless, unabashed, immodest, barefaced, malapert, brazen-faced

پر رو (صفت)
fresh, impudent, brassy, presuming, immodest, barefaced, saucy, cheeky, nervy, pert, bold-faced, brazen-faced, flip, lippy, pushing

روباز (صفت)
open, barefaced, hypaethral

انگلیسی به انگلیسی

• having no covering over the face; beardless; bold, shameless
barefaced means not caring about how wrongly you are behaving.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Shameless or bold without any embarrassment 😤
🔍 مترادف: Shameless
✅ مثال: His barefaced lies shocked everyone.
۱ ) بی شرمانه،
وقیحانه
۲ ) آشکار
As usual, the party's leaflet is full of barefaced lies

بپرس