bare bones


مهمترین بخش هر چیز، اصول، لب کلام، اساسی، ضروری، حداقل لازم برای انجام کاری

جمله های نمونه

1. I can't tell you more than the bare bones of what happened.
[ترجمه فربد] بیشتر از کنه مطلب چیزی نمیتونم بهت بگم
|
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بیشتر از آنچه اتفاق افتاده است به شما بگویم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم بیشتر از اون استخوان های لخت تو رو به تو بگم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There are not even the bare bones of a garden here — I've got nothing.
[ترجمه گوگل]اینجا حتی استخوان های لخت یک باغ هم نیست - من چیزی ندارم
[ترجمه ترگمان]اینجا حتی استخوان های لخت یک باغ هم وجود ندارد - من چیزی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have outlined only the bare bones of the method.
[ترجمه گوگل]ما فقط استخوان های برهنه روش را بیان کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما تنها استخوان های لخت این روش را طرح کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The above is the bare bones of the arrangement.
[ترجمه گوگل]موارد بالا استخوان های لخت آرایش است
[ترجمه ترگمان]بالای سر، استخوان های لخت این قرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. GUIs provide the padding to the bare bones of the system.
[ترجمه گوگل]رابط‌های کاربری گرافیکی، بالشتک را برای استخوان‌های خالی سیستم فراهم می‌کنند
[ترجمه ترگمان]GUIs the را برای استخوان های برهنه سیستم فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These are the bare bones of a long and distinguished scientific career.
[ترجمه گوگل]اینها استخوانهای لخت یک حرفه علمی طولانی و برجسته هستند
[ترجمه ترگمان]اینها استخوان های عریان یک حرفه علمی دراز و برجسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is boxing stripped down to the bare bones.
[ترجمه گوگل]این بوکس است که تا حد استخوان های برهنه شده است
[ترجمه ترگمان]این بوکس برای استخوان های لخت لخت شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To clothe these bare bones we have to find other material.
[ترجمه گوگل]برای پوشاندن این استخوان های لخت باید مواد دیگری پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]برای تهیه این استخوان عریان باید مواد دیگری را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. China should pay more attention to the bare bones developments for its people.
[ترجمه گوگل]چین باید توجه بیشتری به پیشرفت‌های استخوانی مردمش داشته باشد
[ترجمه ترگمان]چین باید توجه بیشتری به توسعه استخوان های عریان برای مردمش داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Such are the bare bones of the plot.
[ترجمه گوگل]چنین استخوان های لخت طرح است
[ترجمه ترگمان]این استخوان های برهنه نقشه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bare bones of the scheme are its cheapness and simplicity.
[ترجمه گوگل]استخوان های لخت این طرح ارزانی و سادگی آن است
[ترجمه ترگمان]استخوان های عریان این طرح، ارزانی و سادگی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bare bones and subtle dust all return to emptiness.
[ترجمه گوگل]استخوان های لخت و گرد و غبار لطیف همگی به پوچی باز می گردند
[ترجمه ترگمان]استخوان های برهنه و گرد و خاک بر همه جا خالی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He told us only the bare bones of the story.
[ترجمه گوگل]او فقط استخوان های برهنه داستان را به ما گفت
[ترجمه ترگمان]او فقط استخوان های برهنه داستان را به ما گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company president just described bare bones of his future plan.
[ترجمه گوگل]رئیس شرکت فقط استخوان های خالی از برنامه آینده خود را توضیح داد
[ترجمه ترگمان]رئیس شرکت فقط استخوان های برهنه طرح آینده اش را توضیح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Anderson outlined the bare bones of his strategy.
[ترجمه گوگل]اندرسون اصول استراتژی خود را تشریح کرد
[ترجمه ترگمان]اندرسون استخوان های عریان استراتژی خود را تشریح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

ساده، ابتدایی
بخش های مهم و اساسی
لب کلام
اصل مطلب/موضوع
The most important, basic and essential parts
Facts stripped down to the basics
Essential features: bare bones
Non - essential features: frills
• I don't need the details. Just give me the bare bones
...
[مشاهده متن کامل]

• A bare bone conversation: a short, direct and simple conversation
• He outlined the bare bones of his strategy

بنیاد - اساس
too little and not enough
خیلی مختصر
اساسی ترین اجزاء
اصل ِ مطلب

بپرس