اسم ( noun )
حالات: bankruptcies
حالات: bankruptcies
• (1) تعریف: the condition of being legally insolvent or bankrupt; impoverishment or destitution.
• متضاد: solvency
• متضاد: solvency
- The business was forced to declare bankruptcy after several bad years.
[ترجمه گوگل] این تجارت پس از چندین سال بد مجبور به اعلام ورشکستگی شد
[ترجمه ترگمان] این شرکت پس از چندین سال بد، مجبور به اعلام ورشکستگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شرکت پس از چندین سال بد، مجبور به اعلام ورشکستگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a condition of utter failure, ruin, or lack.
- They declared the ethical bankruptcy of the government's policies.
[ترجمه گوگل] آنها ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها اعلام ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها اعلام ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some say that the decline of the Roman Empire was due to moral bankruptcy.
[ترجمه گوگل] برخی می گویند که افول امپراتوری روم به دلیل ورشکستگی اخلاقی بود
[ترجمه ترگمان] برخی می گویند که انحطاط امپراطوری روم ناشی از ورشکستگی اخلاقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی می گویند که انحطاط امپراطوری روم ناشی از ورشکستگی اخلاقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید