bankruptcy

/ˈbæŋkrəpsi//ˈbæŋkrʌptsi/

معنی: ورشکستگی، افلاس، توقف بازرگان
معانی دیگر: وازدگی، واخوردگی، مردودیت، شکست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: bankruptcies
(1) تعریف: the condition of being legally insolvent or bankrupt; impoverishment or destitution.
متضاد: solvency

- The business was forced to declare bankruptcy after several bad years.
[ترجمه گوگل] این تجارت پس از چندین سال بد مجبور به اعلام ورشکستگی شد
[ترجمه ترگمان] این شرکت پس از چندین سال بد، مجبور به اعلام ورشکستگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a condition of utter failure, ruin, or lack.

- They declared the ethical bankruptcy of the government's policies.
[ترجمه گوگل] آنها ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها اعلام ورشکستگی اخلاقی سیاست های دولت را اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some say that the decline of the Roman Empire was due to moral bankruptcy.
[ترجمه گوگل] برخی می گویند که افول امپراتوری روم به دلیل ورشکستگی اخلاقی بود
[ترجمه ترگمان] برخی می گویند که انحطاط امپراطوری روم ناشی از ورشکستگی اخلاقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bankruptcy made him cynical about everything and everyone
ورشکستگی او را نسبت به همه چیز و همه کس دژمان کرد.

2. the bankruptcy of the company has become not only possible but also probable
ورشکستگی شرکت نه تنها ممکن بلکه محتمل هم شده است.

3. the bankruptcy of their foreign policy
ورشکستگی سیاست خارجی آنها

4. to declare bankruptcy
اعلام ورشکستگی کردن

5. overspending will lead to bankruptcy
ولخرجی به ورشکستگی منجر خواهد شد.

6. the company verges to bankruptcy
شرکت رو به ورشکستگی می رود.

7. a quagmire of debts and bankruptcy
منجلاب قرض و ورشکستگی

8. some factories survived and others went into bankruptcy
برخی کارخانه ها دوام آوردند و بقیه ورشکست شدند.

9. at this rate, we will have to declare bankruptcy
اگر این وضع پیش برود مجبور خواهیم شد اعلام ورشکستگی بکنیم.

10. he saved the company from the brink of bankruptcy
او شرکت را از آستانه ی ورشکستگی نجات داد.

11. he borrowed more money in order to stave off bankruptcy
برای جلوگیری از ورشکستگی پول بیشتری قرض کرد.

12. Many established firms were facing bankruptcy.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت های تاسیس شده با ورشکستگی مواجه بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت های تاسیس شده با ورشکستگی مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bankruptcy is a common phenomenon in an economic recession.
[ترجمه گوگل]ورشکستگی یک پدیده رایج در رکود اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]Bankruptcy پدیده ای رایج در رکود اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company landed up in bankruptcy for lack of funds.
[ترجمه گوگل]این شرکت به دلیل کمبود بودجه ورشکست شد
[ترجمه ترگمان]این شرکت به دلیل کمبود بودجه در ورشکستگی به زمین نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The economy slid further into bankruptcy when several foreign banks called in unpaid loans.
[ترجمه گوگل]زمانی که چندین بانک خارجی وام های پرداخت نشده درخواست کردند، اقتصاد بیشتر به سمت ورشکستگی فرو رفت
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در زمانی که چندین بانک خارجی وام های پرداخت نشده را درخواست کردند، دچار ورشکستگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His failure knelled the bankruptcy of the company.
[ترجمه گوگل]شکست او باعث ورشکستگی شرکت شد
[ترجمه ترگمان]شکست او باعث ورشکستگی این شرکت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It is the only country to have declared bankruptcy.
[ترجمه گوگل]این تنها کشوری است که اعلام ورشکستگی کرده است
[ترجمه ترگمان]این تنها کشوری است که اعلام ورشکستگی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The club faced bankruptcy until a wealthy local businessman bailed them out.
[ترجمه گوگل]باشگاه با ورشکستگی روبرو شد تا اینکه یک تاجر ثروتمند محلی آنها را نجات داد
[ترجمه ترگمان]این باشگاه با ورشکستگی مواجه شد تا اینکه یک تاجر ثروتمند محلی آن ها را آزاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورشکستگی (اسم)
failure, bankruptcy

افلاس (اسم)
bankruptcy

توقف بازرگان (اسم)
bankruptcy

تخصصی

[حسابداری] ورشکستگی
[حقوق] ورشکستگی

انگلیسی به انگلیسی

• state of losing property to one's creditors due to unpaid debts
bankruptcy is the state of being bankrupt.

پیشنهاد کاربران

ورشکستگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : bankrupt
اسم ( noun ) : bankruptcy / bankrupt
صفت ( adjective ) : bankrupt
قید ( adverb ) : _
Bankruptcy is a legal proceeding initiated when a
person or business is unable to repay outstanding debts or obligations.
ورشکستگی بهترین معنیه
[ حسابداری ] درماندگی مالی ، ورشکستگی
ناکارآمدی
پولشوئی

بپرس