banishment

/ˈbænɪʃmənt//ˈbænɪʃmənt/

معنی: تبعید، اخراج، نفی
معانی دیگر: تبعید، اخراج

جمله های نمونه

1. Banishment was better than this cold shoulder.
[ترجمه گوگل]تبعید بهتر از این شانه سرد بود
[ترجمه ترگمان]banishment از این شانه سرد بهتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Moeller said, " EU is against banishment and collective punishment. Those are not ways to solve the problem. "
[ترجمه گوگل]مولر گفت: "اتحادیه اروپا مخالف تبعید و مجازات دسته جمعی است اینها راه هایی برای حل مشکل نیستند "
[ترجمه ترگمان]Moeller گفت: \" اتحادیه اروپا مخالف تبعید و مجازات جمعی است اینها راه هایی برای حل این مشکل نیستند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Qu Yuan suffered banishment as the victim of a court intrigue.
[ترجمه گوگل]کو یوان به عنوان قربانی یک دسیسه دادگاه تبعید شد
[ترجمه ترگمان]یوآن به عنوان قربانی توطئه دادگاه، مورد تبعید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her desire for respect led to banishment.
[ترجمه گوگل]میل او به احترام منجر به تبعید شد
[ترجمه ترگمان]آرزوی احترام او به این تبعید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shamen island is descryibed as a dreary banishment site and as a romantic fairy place.
[ترجمه گوگل]جزیره شامن به عنوان یک محل تبعید وحشتناک و به عنوان یک مکان پری رمانتیک توصیف می شود
[ترجمه ترگمان]جزیره Shamen به عنوان یک مکان تبعید شده و به عنوان یک مکان افسانه ای عاشقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I quickly translated her act of banishment into my own deliberate act of self - exile.
[ترجمه گوگل]من به سرعت عمل تبعید او را به عمل عمدی خود - تبعید خودم ترجمه کردم
[ترجمه ترگمان]من به سرعت عملش را در عمل عمدی خود از تبعید ترجمه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His banishment shocked us all.
[ترجمه گوگل]تبعید او همه ما را شوکه کرد
[ترجمه ترگمان]تبعید او همه ما را شوکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was sent into banishment.
[ترجمه گوگل]او را به تبعید فرستادند
[ترجمه ترگمان]او را به تبعید فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The old king returned to power after ten years' banishment.
[ترجمه گوگل]پادشاه پیر پس از ده سال تبعید به قدرت بازگشت
[ترجمه ترگمان]پادشاه پیر پس از ده سال تبعید به قدرت بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Absence from those we love is self from self - a deadly banishment. William Shakespeare
[ترجمه گوگل]غیبت از کسانی که دوستشان داریم، خود از خود است - تبعیدی مرگبار ویلیام شکسپیر
[ترجمه ترگمان]دوری از کسانی که ما دوست داریم، خود - از خود - یک تبعید مرگبار است ویلیام شکسپیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you suspect you will be facing a greater daemon spare no effort to acquire the Banishment spell.
[ترجمه گوگل]اگر مشکوک هستید که با دیمون بزرگتری روبرو خواهید شد، از هیچ تلاشی برای به دست آوردن طلسم Banishment دریغ نکنید
[ترجمه ترگمان]اگر شک داشته باشی که با یک شیطان بزرگ تر روبرو خواهی شد، هیچ تلاشی برای بدست آوردن افسون banishment نخواهی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She will make my misery more tolerable, my slavery only half-slavery, my exile less a banishment.
[ترجمه گوگل]او بدبختی من را قابل تحمل تر می کند، بردگی من را نیمه بردگی، تبعید من را کمتر تبعید می کند
[ترجمه ترگمان]او بدبختی من را قابل تحمل خواهد ساخت، بردگی فقط از بردگی است، و تبعید من کم تر از تبعید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A training ground bust-up with a young reserve team players lies at the heart of Albert Riera's banishment from the Liverpool team.
[ترجمه گوگل]درگیری در زمین تمرین با بازیکنان جوان تیم ذخیره در قلب اخراج آلبرت ریرا از تیم لیورپول قرار دارد
[ترجمه ترگمان]یک تیم آموزشی با یک تیم ذخیره جوان در قلب تبعید آلبرت Riera از تیم لیورپول قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We may go back to the earliest time, to the banishment from the Garden of Eden.
[ترجمه گوگل]ممکن است به زمان های اولیه بازگردیم، به تبعید از باغ عدن
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم به اولین بار برگردیم به تبعید از باغ عدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبعید (اسم)
exile, banishment, deportation, expulsion, transportation, transmigration, proscription

اخراج (اسم)
ejection, banishment, deportation, expulsion, dismissal, eviction, exclusion, boot, ouster, deposal, extrusion, rustication

نفی (اسم)
exile, banishment, negation

انگلیسی به انگلیسی

• exile; expulsion
banishment is the act of banishing someone, or the state of being banished; a literary word.

پیشنهاد کاربران

تبعید، اخراج
مثال:
After his banishment, his supporters were soon also expelled.
بعد از تبعید او طولی نکشید حامیان او هم به زور اخراج شده بودند.
جدایی ها
the act of sending someone or something away from a place and not allowing them to come back
تبعید، اخراج، رانده شدن، تخلیه
"Adam and Eve's banishment from the Garden of Eden"
Convention delegates faced banishment for having broken the rules
...
[مشاهده متن کامل]

Most area residents are very happy with the banishment of cars from the park

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/banishment

بپرس