band together

جمله های نمونه

1. If we band together, we can give our argument strength.
[ترجمه گوگل]اگر با هم متحد شویم، می توانیم به استدلال خود قدرت دهیم
[ترجمه ترگمان]اگر ما با هم متحد باشیم، قدرت استدلال خود را نیز به دست خواهیم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The liberals band together against the new legislation.
[ترجمه گوگل]لیبرال ها علیه قانون جدید متحد می شوند
[ترجمه ترگمان]لیبرال ها در برابر قانون جدید با هم متحد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Paul and I were getting a band together, and we needed a new record deal.
[ترجمه گوگل]من و پل در حال تشکیل یک گروه با هم بودیم و به یک قرارداد جدید نیاز داشتیم
[ترجمه ترگمان]من و \"پائول\" داشتیم با هم یه گروه موسیقی می گرفتیم و ما به یه معامله جدید نیاز داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We must band together to fight the common enemy.
[ترجمه گوگل]ما باید برای مبارزه با دشمن مشترک متحد شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید با هم کار کنیم تا با دشمن مشترک بجنگیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We need to band together to fight these reforms.
[ترجمه گوگل]ما باید برای مبارزه با این اصلاحات متحد شویم
[ترجمه ترگمان]ما باید با هم متحد باشیم تا با این اصلاحات مبارزه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We decided to band together and organize a protest.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتیم با هم متحد شویم و اعتراضی ترتیب دهیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که با هم متحد شویم و یک اعتراض سازمان دهی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those who feel threatened band together.
[ترجمه گوگل]کسانی که احساس خطر می کنند دور هم جمع می شوند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که احساس می کنند با هم متحد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Local residents could band together and pay a local firm to reduce air or water pollution.
[ترجمه گوگل]ساکنان محلی می توانند با هم متحد شوند و به یک شرکت محلی برای کاهش آلودگی هوا یا آب بپردازند
[ترجمه ترگمان]ساکنان محلی می توانند با هم متحد شوند و یک شرکت محلی را برای کاهش آلودگی هوا یا آب بپردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Real-ale drinkers were forced to band together to protect their heritage.
[ترجمه گوگل]نوشیدنی‌های واقعی مجبور شدند برای محافظت از میراث خود با هم متحد شوند
[ترجمه ترگمان]تهیه کنندگان آبجو مجبور بودند که با هم متحد شوند تا از میراث خود محافظت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They can band together into a little guerrilla action.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند در یک اقدام چریکی کوچک با هم متحد شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند با هم به یک اقدام کوچک چریکی تبدیل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They feel that they can band together with others in a kind of joint enterprise to beat the disease.
[ترجمه گوگل]آن‌ها احساس می‌کنند که می‌توانند با دیگران در نوعی شرکت مشترک برای شکست دادن بیماری متحد شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها احساس می کنند که می توانند با دیگران در یک شرکت مشترک گرد هم آیند تا این بیماری را شکست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were forced to band together because the city was doing nothing for them.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور شدند با هم متحد شوند زیرا شهر هیچ کاری برای آنها انجام نمی داد
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند دور هم جمع شوند، چون شهر هیچ کاری برایشان نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's our nature to band together in small teams for support and encouragement.
[ترجمه گوگل]طبیعت ما این است که در تیم های کوچک برای حمایت و تشویق با هم متحد شویم
[ترجمه ترگمان]این طبیعت ما است که با هم در گروه های کوچک برای حمایت و تشویق قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All the executive band together like birds of a feather.
[ترجمه گوگل]همه گروه های اجرایی با هم مثل پرندگان پر
[ترجمه ترگمان]همه گروه اجرایی مثل پرندگان پر از feather
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That's how you win games like that; you band together and everybody gives a little extra.
[ترجمه گوگل]اینگونه است که شما در چنین بازی هایی برنده می شوید شما با هم جمع می شوید و همه کمی بیشتر می دهند
[ترجمه ترگمان]این روشیه که تو در این بازی برنده میشی، گروه با هم متحد میشن و همه به هم یه ذره اضافه می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• join together, unite (as in action or coalition)

پیشنهاد کاربران

دست به دست هم دهیم
به هم پیوستن، با هم چفت شدن، متحد شدن، کنار هم قرار گرفتن، پشت هم در آمدن، حرف ها را یکی کردن، به اتفاق نظر رسیدن

بپرس