banal

/bəˈnɑːl//bəˈnɑːl/

معنی: معمولی، بی مزه، پیش پا افتاده، مبتذل، همه جایی
معانی دیگر: کهنه و ملالت آور، مبتذل (در اثر کاربرد زیاد)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: banally (adv.), banality (n.)
• : تعریف: lacking originality or liveliness; disappointingly ordinary; commonplace; trite.
مترادف: commonplace, jejune, prosaic, trite, unoriginal
متضاد: original, provocative
مشابه: clich�, corny, dull, hack, hackneyed, humdrum, insipid, mediocre, mundane, old hat, ordinary, overdone, pedestrian, stale, stock, threadbare, vapid

- His whole speech amounted to one banal thought: that people are not all alike.
[ترجمه گوگل] کل سخنرانی او به یک فکر پیش پا افتاده بود: اینکه همه مردم شبیه هم نیستند
[ترجمه ترگمان] تمام سخنرانی او به یک فکر مبتذل بود: که مردم همه یک سان نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Bland, banal music tinkled discreetly from hidden loudspeakers.
[ترجمه گوگل]موسیقی ملایم و پیش پا افتاده از بلندگوهای مخفی با احتیاط به صدا در می آمد
[ترجمه ترگمان]موسیقی مبتذل و مبتذل با احتیاط از صحنه مخفی به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Making banal remarks was one of his bad habits.
[ترجمه Migody] گفتن اظهارات پیش پا افتاده یکی از عادت های بدش بود.
|
[ترجمه گوگل]اظهارات پیش پا افتاده یکی از عادات بد او بود
[ترجمه ترگمان]سخنان مبتذل یکی از عادات ناپسند وی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The allegations ranged from the banal to the bizarre.
[ترجمه گوگل]این اتهامات از پیش پا افتاده تا عجیب و غریب را شامل می شد
[ترجمه ترگمان]این ادعاها از چیزهای پیش پاافتاده به چیزهای عجیب و غریب در نوسان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He preluded with some banal remarks.
[ترجمه گوگل]او با برخی اظهارات پیش پا افتاده پیشقدم شد
[ترجمه ترگمان] اون با چند تا جمله مبتذل حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He just sat there making banal remarks all evening.
[ترجمه گوگل]او فقط تمام شب آنجا نشسته بود و اظهارات پیش پا افتاده ای می کرد
[ترجمه ترگمان]تمام شب نشسته بود و حرف های پوچ می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is a banal memory, for her father, the owner of a steel company, is a complicated man.
[ترجمه گوگل]این یک خاطره پیش پا افتاده است، برای پدرش، صاحب یک شرکت فولاد، مرد پیچیده ای است
[ترجمه ترگمان]این خاطرات مبتذل برای پدرش، مالک یک شرکت فولاد است، یک مرد پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now, it looks glumly at the rather banal office block which serves as the headquarters of Montgomery Ward.
[ترجمه گوگل]اکنون، به نظر می رسد در بلوک اداری نسبتا پیش پا افتاده که به عنوان دفتر مرکزی مونتگومری وارد است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر به سمت بلوک دفتر نسبتا پیش پاافتاده که به عنوان مقر of وارد عمل می کند، افسرده و افسرده به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even while the banal dialogue washes over you, the kicks and jumps remain spectacular.
[ترجمه گوگل]حتی در حالی که دیالوگ های پیش پا افتاده شما را می شست، لگدها و پرش ها تماشایی باقی می مانند
[ترجمه ترگمان]حتی در حالی که صحبت های مبتذل و پیش پاافتاده شما را می شوید، ضربات و jumps همچنان تماشایی باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was just another banal newspaper story.
[ترجمه گوگل]این فقط یک داستان پیش پا افتاده روزنامه بود
[ترجمه ترگمان]این فقط یک داستان مبتذل دیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Melissa murmured some banal phrases of encouragement and put down the telephone with a feeling of desolation.
[ترجمه گوگل]ملیسا عبارات پیش پا افتاده تشویقی را زمزمه کرد و با احساس مهجوریت تلفن را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان]ملیسا چند جمله مبتذل را زیر لب زمزمه کرد و با احساس تنهایی تلفن را کنار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The self-styled Brahmin of the Banal kept my fear-levels up to scratch by manifesting himself unexpectedly.
[ترجمه گوگل]برهمن بانال خودخوانده با تظاهر غیرمنتظره خود، سطح ترس من را تا حد زیادی حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]برهمن و برهمن در ذهن، ترس من را از پا در می آورد - تا این که خود را به طور غیر منتظره ای در معرض خطر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the most banal of church hymns can rip your heart out at times like this.
[ترجمه گوگل]حتی پیش پا افتاده ترین سرودهای کلیسا می تواند در چنین مواقعی قلب شما را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]حتی بسیار پیش پاافتاده بودن سروده ای مذهبی کلیسا می تواند قلب شما را در زمان هایی مثل این پاره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The average guitar band is achingly banal in comparison.
[ترجمه گوگل]گروه گیتار متوسط ​​در مقایسه با دردناکی پیش پا افتاده است
[ترجمه ترگمان]نوار متوسط گیتار در مقایسه با نوار متوسط بسیار پیش پاافتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But our existence, while prosperous, is overwrought and banal.
[ترجمه گوگل]اما وجود ما، در عین رونق، بیش از حد و پیش پا افتاده است
[ترجمه ترگمان]اما وجود ما، در حالی که کامیاب است، پر است و مبتذل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معمولی (صفت)
accustomed, habitual, wonted, usual, ordinary, normal, common, commonplace, general, rife, banal, common-or-garden, run-of-the-mill

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

پیش پا افتاده (صفت)
ordinary, common, commonplace, banal, quotidian, well-known, well-worn

مبتذل (صفت)
commonplace, stale, pedestrian, trivial, banal, vulgar, trite, humdrum, platitudinarian, platitudinous, well-worn, truistic

همه جایی (صفت)
commonplace, banal

انگلیسی به انگلیسی

• stale, trite; commonplace, usual
something that is banal is so ordinary that it is not at all effective or interesting.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Lacking originality; dull and uninteresting 😕
🔍 مترادف: Trite
✅ مثال: The speaker's banal remarks failed to capture the audience's attention.
خز
یکنواخت
شورشو در آوردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : banality
✅️ صفت ( adjective ) : banal
✅️ قید ( adverb ) : banally
متروکه
مبتذل
معمولی و پیش پا افتاده
کلیشه ای
بسیار بی اصالت

بپرس