ballet

/bæˈleɪ//ˈbæleɪ/

معنی: رقص ورزشی و هنری
معانی دیگر: رقص باله (یا بالت)، بالت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: balletic (adj.), balletically (adv.)
(1) تعریف: a form of dance characterized by precise, stylized motion and intricate choreography.

(2) تعریف: a theatrical performance of such dance, accompanied by music and intended for entertainment.

(3) تعریف: the musical score written for or used in such a performance.

(4) تعریف: a group of people who perform ballet.

جمله های نمونه

1. a ballet dancer's limber body
بدن نرم رقاص باله

2. the ballet group was disbanded two years ago
گروه رقص گران باله دو سال پیش منحل شد.

3. he orchestrated this ballet
آهنگ این رقص باله را او تدوین کرد.

4. the feline grace of that ballet dancer
وجاهت گربه مانند آن رقصگر باله،ملوسی آن رقاص باله

5. the premiere danseuse of the paris ballet
رقاصه ی اول باله ی پاریس

6. her words and smiles told her evident delight in ballet
سخنان و لبخندهایش،شیفتگی بارز او را نسبت به رقص باله آشکار می کرد.

7. Ballet is essentially a middle-class interest.
[ترجمه Bahar] باله اساسأ یک علاقه طبقه متوسط است.
|
[ترجمه گوگل]باله اساساً یک علاقه طبقه متوسط ​​است
[ترجمه ترگمان]باله لزوما یک منفعت طبقه متوسط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She is the undoubted star of British ballet.
[ترجمه گوگل]او ستاره بی شک باله بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]او ستاره undoubted باله انگلیسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Angela studied ballet for six years.
[ترجمه گوگل]آنجلا شش سال باله خواند
[ترجمه ترگمان]آنجلا \"۶ سال باله رو مطالعه کرده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They went downtown to see a ballet.
[ترجمه گوگل]آنها برای دیدن یک باله به مرکز شهر رفتند
[ترجمه ترگمان]به مرکز شهر رفتند تا باله را ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fokine did not change the steps of classical ballet; instead he found new ways of using them.
[ترجمه گوگل]فوکین مراحل باله کلاسیک را تغییر نداد در عوض او راه های جدیدی برای استفاده از آنها پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]Fokine پله های باله کلاسیک را تغییر نداد؛ به جای آن راه های جدیدی برای استفاده از آن ها پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has slogged her way through ballet classes since the age of six.
[ترجمه گوگل]او از سن شش سالگی در کلاس‌های باله گذر کرده است
[ترجمه ترگمان]از شش سالگی در کلاس های باله راه خود را می پیماید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Birmingham Royal Ballet has had a highly successful season.
[ترجمه گوگل]باله سلطنتی بیرمنگام فصل بسیار موفقی را پشت سر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]باله رویال بیرمنگام یک فصل بسیار موفق داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Alvin managed to bridge the gap between ballet and modern dance.
[ترجمه گوگل]آلوین توانست شکاف بین باله و رقص مدرن را پر کند
[ترجمه ترگمان]آلوین ترتیبی داد تا فاصله بین باله و رقص مدرن را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nina Ananiashvili and Alexei Fadeyechev from the Bolshoi Ballet dance the leads.
[ترجمه گوگل]نینا آنانیاشویلی و الکسی فادیچف از باله بولشوی در حال رقصیدن هستند
[ترجمه ترگمان]نینا Ananiashvili و آلکسی Fadeyechev از سالن باله بولشوی، پیشرو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The set for the ballet is minimalist - three white walls and a chair.
[ترجمه گوگل]مجموعه باله مینیمالیستی است - سه دیوار سفید و یک صندلی
[ترجمه ترگمان]مجموعه برای باله وجود دارد - سه دیوار سفید و یک صندلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She will spend a week with the ballet.
[ترجمه گوگل]او یک هفته را با باله سپری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او یک هفته را با باله سپری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رقص ورزشی و هنری (اسم)
ballet

انگلیسی به انگلیسی

• style of dance performed by a group of dancers
ballet is a type of skilled and artistic dancing with carefully planned movements.
a ballet is an artistic work performed by ballet dancers.

پیشنهاد کاربران

دوستان با ballot به معنی رای گیری اشتباه نشه
ballet ( n ) ( b�ˈleɪ ) =a style of dancing that tells a dramatic story with music but no talking or singing, e. g. She wants to be a ballet dancer.
ballet
رقص باله گروهی

بپرس