balkanize

/ˈbɒlkəˌnaɪz//ˈbɒlkəˌnaɪz/

(مانند ناحیه ی بالکان پس از جنگ جهانی اول) به کشورهای کوچک و متخاصم تقسیم کردن یا شدن، بالکان سان کردن یا شدن، ناحیه ای را بقطعات ریز تقسیم کردن مثل کشورهای شبه جزیره ء بالکان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: Balkanizes, Balkanizing, Balkanized
مشتقات: Balkanism (n.), Balkanization (n.)
• : تعریف: (often l.c.) to divide up into mutually antagonistic political units too small to maintain their independence or autonomy effectively.
متضاد: unite

انگلیسی به انگلیسی

• partition an area or territory into many small states that are frequently engaged in hostilities against one another (also balkanise)

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
( ۱ ) تجزیه کردن به واحدهای متخاصم
( ۲ ) تکه تکه کردن سیاسی
( ۳ ) تقسیم به گروه های ناسازگار
در زبان محاوره ای:
پاره پاره کردن، چند دسته کردن، تفرقه انداختن
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. 🗺️ ( سیاسی – تاریخی ) :
تقسیم یک کشور، منطقه، یا ساختار سیاسی به واحدهای کوچک تر که اغلب با هم در تضاد یا رقابت هستند؛ معمولاً با پیامدهای منفی مثل درگیری، ضعف، یا بی ثباتی
مثال:
The region was **balkanized** after the collapse of the empire.
اون منطقه بعد از فروپاشی امپراتوری تجزیه شد.
2. 🧠 ( استعاری – اجتماعی ) :
در کاربرد استعاری، برای توصیف تقسیمات شدید در جامعه، سازمان، یا گروه ها که باعث از دست رفتن انسجام می شه
مثال:
Social media has **balkanized** public discourse into echo chambers.
رسانه های اجتماعی گفت وگوی عمومی رو به اتاق های پژواک تقسیم کرده ن.
3. 🏢 ( سازمانی – مدیریتی ) :
در مدیریت یا سیاست گذاری، وقتی بخش ها یا تیم ها به جای همکاری، به رقابت یا جدایی کشیده می شن
مثال:
The company risks becoming **balkanized** if departments don’t coordinate.
اگه بخش ها هماهنگ نشن، شرکت ممکنه چندپاره بشه.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
fragment – divide – splinter – disintegrate – decentralize ( در معنای منفی )

تجزیه کردن نواحی/کشور و . . .