balk

/bɔːk//bɔːk/

معنی: مانع، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور، مرز، طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن
معانی دیگر: از حرکت باز ایستادن، (با سرسختی) از کار یا حرکت خودداری کردن، (معمولا با at) پروا کردن، تردید کردن، ابا کردن، سرتافتن، سرباز زدن، دبه کردن، (در اصل) مرزبندی کردن (پالیز و زمین های کشاورزی)، نوار زمین شخم نشده بین دو قطعه زمین کشاورزی، خرپشته، لبه، (معماری) تیر، شاه تیر، الوار سخت بریده شده و ناصاف، جلوگیر، رادع، موجب وقفه یا نومیدی، بازدار، (مهجور) اشتباه لپی، خطا کردن، بند آوردن، جلوگیری کردن، خنثی کردن، (بیس بال) بالک، بالک کردن، مج مانع

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: balks, balking, balked
(1) تعریف: to stop suddenly and refuse to proceed.
مترادف: hesitate, pause, stop
مشابه: blench, evade, flinch, halt, refuse

- The horse balked at the unfamiliar gate.
[ترجمه مریم] اسب دم دروازه ی نا آشنا ، پا پس کشید.
|
[ترجمه گوگل] اسب در دروازه ناآشنا ایستاد
[ترجمه ترگمان] اسب از کنار دروازه نا آشنا شانه تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to refuse or be unwilling to do some act (usu. fol. by "at").
مترادف: evade, resist, shirk, shrink from, steer clear of
مشابه: dodge, refuse, stall

- My son tends to balk at doing any chores around the house.
[ترجمه مریم] پسر من تمایل دارد از هر کاری در خانه خانه پا پس بکشد.
|
[ترجمه گوگل] پسرم تمایل دارد از انجام هر کاری در خانه خودداری کند
[ترجمه ترگمان] پسر من معمولا از انجام دادن هر کاری در اطراف خانه طفره می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Senator had done some dishonest things in the past, but he balked at accepting this bribe.
[ترجمه گوگل] سناتور در گذشته کارهای غیر صادقانه انجام داده بود، اما از پذیرش این رشوه خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] سناتور کاره ای غیر شرافتمندانه ای را در گذشته انجام داده بود، اما با قبول این رشوه مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in baseball, to commit a balk.
مشابه: fake, feint

- The umpire determined that the pitcher had balked.
[ترجمه گوگل] داور تشخیص داد که پارچ دست از کار کشیده است
[ترجمه ترگمان] داور مدعی شد که این پارچ امتناع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to block the progress of; hinder; impede.
مترادف: check, frustrate, hinder, impede, stop, stymie
متضاد: assist, forward
مشابه: bar, bilk, block, defeat, disappoint, eschew, foil, obstruct, prevent, stall, thwart

- The committee's work was balked by one member's repeated objections.
[ترجمه گوگل] کار کمیته با اعتراض های مکرر یکی از اعضا متوقف شد
[ترجمه ترگمان] کار کمیته از مخالفت یکی از اعضای کمیته درهم کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: balkingly (adv.), balker (n.)
(1) تعریف: anything that blocks or stops forward progress; hindrance; defeat.
مترادف: defeat, hindrance, obstacle
مشابه: bar, check, drawback, impediment, obstruction

- The president's veto was a balk to the proposed law.
[ترجمه گوگل] وتوی رئیس جمهور به معنای مخالفت با قانون پیشنهادی بود
[ترجمه ترگمان] وتوی رئیس جمهور، مخالف قانون پیشنهادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in baseball, an unpermitted, usu. deceptive, motion by a pitcher with one or more runners on base.
مشابه: fake, feint

(3) تعریف: a heavy beam or timber used in building construction.
مترادف: beam, timber
مشابه: rafter, two-by-four

جمله های نمونه

1. the police would not balk at killing the demonstrators
پلیس از کشتن تظاهر کنندگان پروا نداشت.

2. Many people would balk at setting up a new business during a recession.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در دوران رکود اقتصادی از راه اندازی یک کسب و کار جدید خودداری می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از ایجاد یک کسب وکار جدید در زمان رکود، امتناع خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even biology undergraduates may balk at animal experiments.
[ترجمه گوگل]حتی دانشجویان مقطع کارشناسی زیست شناسی ممکن است از آزمایش های حیوانی خودداری کنند
[ترجمه ترگمان]حتی دانشجویان دوره کارشناسی زیست شناسی ممکن است از آزمایش ها بر روی حیوانات طفره بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Westerners balk at the prospect of snake on the menu.
[ترجمه گوگل]غربی ها از احتمال وجود مار در منوی غذایی خودداری می کنند
[ترجمه ترگمان]غربی ها از چشم انداز مار در منوی غذا مخالف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are likely to balk at antiabortion legislation.
[ترجمه گوگل]آنها احتمالاً از قانون ضد سقط جنین مخالفت می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها احتمالا از قانون antiabortion رد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their strategies to balk the enemy had failed.
[ترجمه گوگل]راهبردهای آنها برای جلوگیری از دشمن شکست خورده بود
[ترجمه ترگمان]استراتژی های آن ها برای مخالفت با دشمن شکست خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He shored up the wall with a thick balk of wood.
[ترجمه گوگل]او دیوار را با چوب ضخیم محکم کرد
[ترجمه ترگمان]اون دیوار رو با یه مرز ضخیم از چوب بلند می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That was a balk to us.
[ترجمه گوگل]این برای ما بدبختی بود
[ترجمه ترگمان]این رد پای ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even a single man bad been able to balk him.
[ترجمه گوگل]حتی یک مرد مجرد بد توانست از او جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]حتی یک مرد مجرد هم قادر به مخالفت با او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Make not a balk of good ground.
[ترجمه گوگل]از زمین خوب دوری نکنید
[ترجمه ترگمان]از زمین های خوب استفاده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Officials who once wooed foreign investors increasingly balk at approving new deals.
[ترجمه گوگل]مقاماتی که زمانی سرمایه‌گذاران خارجی را جذب می‌کردند، به‌طور فزاینده‌ای از تصویب قراردادهای جدید خودداری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]مقاماتی که زمانی سرمایه گذاران خارجی را با تصویب معاملات جدید به شدت به خود جلب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With a wife to divorce, Pavarotti not balk at paying the high costs of divorce.
[ترجمه گوگل]با داشتن همسری برای طلاق، پاواروتی از پرداخت هزینه های بالای طلاق خودداری نمی کند
[ترجمه ترگمان]با زنی که طلاق می گیرد، از پرداخت هزینه های بالای طلاق طفره نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The high price is a balk to me.
[ترجمه گوگل]قیمت بالا برای من یک مشکل است
[ترجمه ترگمان]قیمت بالای سر من یک balk است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many designers balk at using web analytics because they are intimidated by the numbers and the potential complexity of the analysis.
[ترجمه گوگل]بسیاری از طراحان از استفاده از تجزیه و تحلیل وب خودداری می کنند زیرا آنها از اعداد و پیچیدگی احتمالی تجزیه و تحلیل می ترسند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از طراحان با استفاده از تجزیه و تحلیل وب، به دلیل ترس از اعداد و پیچیدگی بالقوه تجزیه و تحلیل، مخالف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

زمین شخم نشده (اسم)
balk

مایهء لغزش (اسم)
balk

امتناع (اسم)
refusal, balk, baulk

روگردانی (اسم)
refusal, balk, baulk

محظور (اسم)
hitch, difficulty, balk, obstacle, impediment, embargo

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

طفره رفتن از (فعل)
avoid, balk

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

امتناع ورزیدن (فعل)
balk

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

زیرش زدن (فعل)
balk

مانع رشدونموشدن (فعل)
balk

انگلیسی به انگلیسی

• unplowed ridge of land; rafter; incomplete and thus illegal move made by a pitcher (baseball); block
refuse to move forward; hesitate; hinder, thwart
if you balk at something, you are very reluctant to do it.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To hesitate or be unwilling to accept an idea or undertaking 🙄
🔍 مترادف: Hesitate
✅ مثال: He balked at the idea of moving to a new city.
امتناع ورزیدن
اجتناب کردن، اجتناب ورزیدن، دوری کردن
1. امتناع، روگردانی، طفره رفتن از، مانع شدن
2. قسمت هایی از زمین بیلیاید که بازی در آن به شکلی مجاز نیست
3. الواری که به شکر تیر مربعی در آمده
balk ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: مرز ناشخم
تعریف: بخشی از زمین که عمداً یا تصادفاً شخم نخورده است و دو قطعه زمین را از هم جدا می‏کند
طفره رفتن
جا زدن، نظر را عوض کردن، حرف را تغییر دادن
رد کردن، مخالفت کردن ( حقوق )
پا پس کشیدن
درنگ کردن
دودل بودن

بپرس