اسم ( noun )
عبارات: hang in the balance, keep one's balance, lose one's balance
عبارات: hang in the balance, keep one's balance, lose one's balance
• (1) تعریف: a state in which opposing forces are equal.
• مترادف: equilibrium, equipoise, parity
• متضاد: imbalance
• مشابه: equivalence, equivalency, poise, symmetry
• مترادف: equilibrium, equipoise, parity
• متضاد: imbalance
• مشابه: equivalence, equivalency, poise, symmetry
- It's a challenge to keep the demands of work and the demands of family in balance.
[ترجمه گوگل] حفظ تعادل بین خواسته های کار و خانواده یک چالش است
[ترجمه ترگمان] این چالشی است که خواسته های کار و خواسته های خانواده را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چالشی است که خواسته های کار و خواسته های خانواده را حفظ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: physical or mental stability, or the capacity to reach stability when required.
• مترادف: composure, equanimity, equilibrium, steadiness
• متضاد: instability
• مشابه: aplomb, poise, prudence, rationality, reason, sanity, self-control, stability
• مترادف: composure, equanimity, equilibrium, steadiness
• متضاد: instability
• مشابه: aplomb, poise, prudence, rationality, reason, sanity, self-control, stability
- The skier's balance was off in that last move, and it caused her to slide.
[ترجمه گوگل] تعادل اسکی باز در آخرین حرکت از بین رفت و باعث سر خوردن او شد
[ترجمه ترگمان] تعادل اسکی باز در آخرین حرکت از بین رفت و باعث شد که او روی زمین بلغزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تعادل اسکی باز در آخرین حرکت از بین رفت و باعث شد که او روی زمین بلغزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's been hard for him to regain his balance since the death of his wife.
[ترجمه گوگل] پس از مرگ همسرش، بازیابی تعادل برای او سخت بوده است
[ترجمه ترگمان] برای او سخت بوده که از زمان مرگ همسرش تعادلش را بدست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای او سخت بوده که از زمان مرگ همسرش تعادلش را بدست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Good balance is a requirement for figure skating.
[ترجمه گوگل] تعادل خوب لازمه اسکیت بازی است
[ترجمه ترگمان] تعادل خوب، نیاز به اسکیت نمایشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تعادل خوب، نیاز به اسکیت نمایشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a device for weighing; scales.
• مترادف: scales
• مشابه: measure, scale, steelyard
• مترادف: scales
• مشابه: measure, scale, steelyard
• (4) تعریف: that which remains or is left over.
• مترادف: remainder, residue, residuum
• مشابه: credit, excess, remnant, rest, surplus
• مترادف: remainder, residue, residuum
• مشابه: credit, excess, remnant, rest, surplus
- What is the balance in our checking account right now?
[ترجمه ستاره] موجودی حساب بانکی شما در حال حاضر چقدر است؟|
[ترجمه گوگل] موجودی حساب جاری ما در حال حاضر چقدر است؟[ترجمه ترگمان] در حال حاضر چه تعادلی داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I finally paid off the balance on our credit cards.
[ترجمه گوگل] بالاخره موجودی کارت های اعتباریمان را پرداخت کردم
[ترجمه ترگمان] من بالاخره the رو پرداخت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من بالاخره the رو پرداخت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: balances, balancing, balanced
حالات: balances, balancing, balanced
• (1) تعریف: to bring into or hold in a state of equilibrium.
• مترادف: equilibrate, poise, stabilize
• متضاد: unbalance
• مشابه: align, arrange, coordinate, equalize, harmonize, level, proportion, steady
• مترادف: equilibrate, poise, stabilize
• متضاد: unbalance
• مشابه: align, arrange, coordinate, equalize, harmonize, level, proportion, steady
- The clown balanced several plates on his head while riding a unicycle.
[ترجمه گوگل] دلقک در حالی که سوار بر تک چرخ بود چندین صفحه را روی سرش متعادل کرد
[ترجمه ترگمان] دلقک که چندین بشقاب روی سرش نصب کرده بود در حالی که سوار یک چرخه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دلقک که چندین بشقاب روی سرش نصب کرده بود در حالی که سوار یک چرخه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The acrobat appeared to be about to fall off the wire, but she easily balanced herself.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که آکروبات می خواست از سیم بیفتد، اما او به راحتی خودش را متعادل کرد
[ترجمه ترگمان] آکروبات باز هم در شرف فرو افتادن روی سیم بود، اما به آسانی تعادل خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آکروبات باز هم در شرف فرو افتادن روی سیم بود، اما به آسانی تعادل خود را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to weigh mentally by comparing.
• مترادف: weigh
• مشابه: appraise, assess, compare, deliberate, estimate, evaluate, ponder, rate
• مترادف: weigh
• مشابه: appraise, assess, compare, deliberate, estimate, evaluate, ponder, rate
- She balanced the pros and cons in her mind.
[ترجمه گوگل] او مزایا و معایب را در ذهن خود متعادل می کرد
[ترجمه ترگمان] او مزایا و معایب را در ذهنش تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مزایا و معایب را در ذهنش تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to calculate the difference between the credits and debits of (an account).
• مشابه: add up, calculate, compute, figure, reconcile, sum up, tally, total
• مشابه: add up, calculate, compute, figure, reconcile, sum up, tally, total
- This chart makes it easy to balance your checking account.
[ترجمه گوگل] این نمودار تعادل حساب جاری خود را آسان می کند
[ترجمه ترگمان] این چارت به راحتی حساب چک کردن شما را متعادل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چارت به راحتی حساب چک کردن شما را متعادل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be in or come into a state of balance.
• مترادف: equilibrate
• مشابه: adapt, adjust, agree, correspond, countervail, match, neutralize, poise, settle, stabilize, steady, tally
• مترادف: equilibrate
• مشابه: adapt, adjust, agree, correspond, countervail, match, neutralize, poise, settle, stabilize, steady, tally
- The acrobats balanced on each other's shoulders.
[ترجمه گوگل] آکروبات ها روی شانه های یکدیگر تعادل داشتند
[ترجمه ترگمان] acrobats روی شانه های یکدیگر قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] acrobats روی شانه های یکدیگر قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید