bailiff

/ˈbeɪləf//ˈbeɪlɪf/

معنی: مدیر تصفیه، ضابط، امین صلح یا قاضی، ناظر، نگهبان دژ سلطنتی
معانی دیگر: (ارتش) پل موقت متحرک (که از قطعات پیش ساخته درست می شود)، (دادگاه) ناظم جلسه، مامور حفظ نظم در دادگاه، معاون کلانتر، مامور اجرای حکم دادگاه، پلیس قضایی، (انگلیس) بخشدار (مامور گردآوری مالیات و امین صلح و غیره)، پیشکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a U.S. court attendant in charge of maintaining order and other minor matters.

(2) تعریف: a British official similar to a sheriff.

جمله های نمونه

1. The summons was served by a bailiff.
[ترجمه گوگل]احضاریه توسط ضابط ابلاغ شد
[ترجمه ترگمان]این دستور از یک مباشر بدست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If the bailiff thinks that things could turn nasty he will enlist the help of the police.
[ترجمه گوگل]اگر ضابط فکر می کند که اوضاع ممکن است بد شود، از پلیس کمک خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]اگر مباشر فکر کند که اوضاع می تواند زشت به نظر برسد، از کمک پلیس استفاده خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Spittals, like some demented bailiff, would soon be foreclosing on her debt.
[ترجمه گوگل]اسپیتال ها، مانند برخی ضابطان دیوانه، به زودی بدهی او را سلب می کنند
[ترجمه ترگمان]Spittals، مانند برخی از مباشر دیوانه به زودی مدیون او خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He stood up and, as the bailiff chanted that the court was adjourned, disappeared into his chambers.
[ترجمه گوگل]او ایستاد و در حالی که ضابط دادگستری شعار می داد که دادگاه به تعویق افتاده است، در اتاقش ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]او برخاست و به عنوان ناظر که دادگاه اعلام کرد که دادگاه خاتمه یافت، در اتاق خود ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Instantly alert, we trotted out after our bailiff and sensed the envy of those left to wait.
[ترجمه گوگل]فوراً هوشیار بودیم، به دنبال ضابط خود بیرون رفتیم و حسادت کسانی را که منتظر مانده بودند احساس کردیم
[ترجمه ترگمان]فورا هوشیار شدیم، بعد از مباشر ما به راه افتادیم و حس حسادت کسانی را که برای صبر کردن باقی مانده بودند حس کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Not only was John Barnesley's remuneration as bailiff of Hartlebury omitted, he was credited with no landed income at all.
[ترجمه گوگل]نه تنها دستمزد جان بارنزلی به عنوان ضابط دادگستری هارتلبری حذف شد، بلکه به هیچ وجه درآمد زمینی نیز برای او قائل نشد
[ترجمه ترگمان]نه تنها پاداش جان Barnesley به عنوان مباشر of حذف شد، نه درآمد خشکی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am neither a bailiff nor a tax-collector.
[ترجمه گوگل]من نه ضابط هستم و نه مأمور مالیات
[ترجمه ترگمان]من نه مامور مالیات هستم نه یه کلکسیونر مالیاتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bailiff directed all to draw near and give their attendance, promising that they would be heard.
[ترجمه گوگل]ضابط دادگستری به همه دستور داد که نزدیک شوند و حضور پیدا کنند و قول داد که صدایشان شنیده شود
[ترجمه ترگمان]مباشر به همه دستور داد تا نزدیک شوند و به آن ها کمک کنند و قول دادند که به آن ها گوش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Once the bailiff had locked the door, the jury foreman called for all the evidence.
[ترجمه گوگل]هنگامی که ضابط در را قفل کرد، سرکارگر هیئت منصفه تمام شواهد را خواست
[ترجمه ترگمان]وقتی مباشر در را قفل کرده بود، رئیس دادگاه به دنبال همه مدارک احضار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The arrival of a bailiff can easily lead to confrontation, and most people don't know their rights.
[ترجمه گوگل]آمدن ضابط به راحتی می تواند به تقابل منجر شود و اکثر مردم حق خود را نمی دانند
[ترجمه ترگمان]رسیدن یک مباشر به راحتی می تواند منجر به رویارویی شود و بسیاری از مردم حقوق خود را نمی دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For the rest, the bailiff pretended to consult him, then did as he thought best.
[ترجمه گوگل]برای بقیه، ضابط وانمود کرد که با او مشورت می کند، سپس هر کاری که فکر می کرد انجام داد
[ترجمه ترگمان]برای استراحت، مباشر وانمود می کرد که با او مشورت می کند، و همان کاری را کرد که فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Now I have a bailiff, a townsman ; he seems a practical fellow.
[ترجمه گوگل]حالا من یک وکیل دادگستری دارم، یک شهروند او یک فرد عملی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]حالا من یک مباشر و یک نفر از اهالی شهر را دارم او آدم اهل عمل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If a bailiff - hand with the portability of the old things, that life is a major blessing.
[ترجمه گوگل]اگر یک وکیل دادگستری - دست با قابلیت حمل از چیزهای قدیمی، که زندگی یک نعمت بزرگ است
[ترجمه ترگمان]اگر یک دست مباشر با قابلیت حمل چیزهای قدیمی دست یابد، زندگی یک موهبت بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As the bailiff leads Michael away, Michael sees his nephew, LJ, sitting in the courtroom.
[ترجمه گوگل]همانطور که قاضی دادگاه مایکل را دور می کند، مایکل برادرزاده خود، LJ را می بیند که در دادگاه نشسته است
[ترجمه ترگمان]همچنان که مباشر مایکل را می راند، مایکل برادرزاده اش، لشکر جنگوی را می بیند که در سالن دادگاه نشسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bailiff had a weakness for Michael, whom he had known from his bottle up.
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری نسبت به مایکل، که او را از بطری خود می شناخت، ضعف داشت
[ترجمه ترگمان]مباشر برای میخائیل که از بطری خود شناخته بود ضعف داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدیر تصفیه (اسم)
administrator, bailiff, special bailiff

ضابط (اسم)
manager, bailiff, commander

امین صلح یا قاضی (اسم)
bailiff

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

نگهبان دژ سلطنتی (اسم)
bailiff

تخصصی

[حقوق] مأمور ابلاغ، مأمور اجرا، ضابط دادگستری

انگلیسی به انگلیسی

• law-enforcement clerk; officer who ranks below sheriff
a bailiff is a law officer who makes sure that the decisions of a court are obeyed, especially by taking property as payment for money that is owed.
a bailiff is also someone who is employed to look after someone's land or property.

پیشنهاد کاربران

مامور اجرای دادگاه بخش
معاون کلانتر
مامور ضابط
بخشدار ( مامور گردآوری مالیات و امین صلح )
لانگمن دیکشنری :
۱ _ پلیس قضایی ( در دادگاه )
law officer in a court
۲ _ مدیر مزرعه
farm manager
bailiff ( n ) ( beɪləf ) =an official who keeps order in court, takes people to their seats, watches prisoners, etc.
bailiff
پلیس قضائی

بپرس