bag

/ˈbæɡ//bæɡ/

معنی: کیسه، کیف، ساک، خورجین، چنته، جوال، باد کردن، ربودن، طلب کردن
معانی دیگر: پاکت بزرگ، توبره، گاله، جامه دان، چمدان، کیسه ای که پرنده یا حیوان شکار شده را در آن می ریزند، توبره ی شکارچی، تعداد حیوانات شکار شده، شکار روز، یک کیسه پر، یک پاکت پر، به شکل کیسه، کیسه مانند، کیسه سان، (مثل کیسه) بادکردگی، کیس (کردگی)، (امریکا - خودمانی) زمینه ی استعداد یا مهارت یا علاقه و غیره ی شخص، (توهین آمیز) زن، زن بدقواره، در کیسه یا پاکت ریختن، (عامیانه) گیرآوردن، به جیب زدن، شکار کردن (و در توبره ریختن)، گرفتن، کیف زنانه، کیف دستی زنانه (purse و handbag هم می گویند)، کیف پول، پستان یا هر عضو کیسه مانند، (انگلیس - عامیانه) شلوار، (بیس بال) بیس، (مثل کیسه) باد کردن یا شدن، بالا آمدن، پف کردن، کیس کردن، (مثل کیسه) آویزان بودن، متورم شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a flexible container, usu. made of cloth, paper, or leather, and used to hold things; sack; pouch.
مشابه: gunny, gunnysack, pouch, sack

(2) تعریف: any of various types of hand luggage, such as a purse, satchel, or suitcase.
مشابه: baggage, carryall, ditty bag, duffel bag, grip, handbag, luggage, mailbag, pocketbook, portmanteau, purse, reticule, sack, satchel, suitcase, valise, vanity case

(3) تعریف: something that resembles a bag.
مشابه: bladder, pocket, pouch, sac

(4) تعریف: the quantity that a bag holds; bagful.
مترادف: bagful
مشابه: sack, sackful

- She ate a bag of popcorn.
[ترجمه yasna] او یک کیسه پاپ کورن را خورد
|
[ترجمه گوگل] او یک کیسه پاپ کورن خورد
[ترجمه ترگمان] اون یه بسته ذرت بو داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (slang) an area of skill or interest.
مترادف: cup of tea, forte, m�tier, thing
مشابه: hobby, partiality, predilection, preference, province, specialty

- High finance is his bag.
[ترجمه گوگل] مالی بالا کیف او است
[ترجمه ترگمان] امور مالی عالی کیفش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (offensive) a woman of unpleasant appearance.
مترادف: gorgon
مشابه: crone, hag, harridan
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bags, bagging, bagged
(1) تعریف: to bulge or swell out.
مترادف: bulge
مشابه: balloon, belly, distend, enlarge, expand, pouch, swell

(2) تعریف: to hang loosely.
مترادف: droop, sag
مشابه: dangle, fall, hang, spread, stretch

- The skin under his chin bags.
[ترجمه گوگل] پوست زیر کیسه های چانه اش
[ترجمه ترگمان] پوست زیر چانه او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to fill a bag with; put in a bag.
مشابه: enclose, pack, package, pouch, sack

(2) تعریف: to cause to bulge or swell out.
مترادف: distend
مشابه: bloat, bulge, inflate, pouch, spread, stretch, swell

(3) تعریف: to kill or capture (game).
مشابه: capture, kill, shoot, snare, trap

جمله های نمونه

1. bag and baggage
(عامیانه) همه ی مایملک،کاملا،تمام و کمال،بودونبود

2. bag up
در پاکت یا کیسه قرار دادن

3. a bag full of apples
یک پاکت پر از سیب

4. a bag of onions
یک کیسه پیاز

5. a bag of potato chips
یک پاکت (سیب زمینی) چیپس

6. his bag is music, mine is literature
او به موسیقی علاقه دارد،من به ادبیات.

7. a bag of bones
لاغرو،نحیف،پوست و استخوان

8. diplomatic bag
چمدان یا کیسه ی نامه های سفارتخانه ها

9. sleeping bag
کیسه ی خواب

10. a plastic bag
کیسه ی پلاستیکی

11. a shopping bag
پاکت بزرگ فروشگاه ها

12. an overnight bag
کیف ویژه ی سفرهای کوتاه

13. the hunter's bag consisted of two rabbits
شکار آن روز آن شکارچی عبارت بود از دو خرگوش

14. the woollen bag contained his clothes
کیسه ی پشمی،حاوی لباس های او بود.

15. in the bag
(امریکا - خودمانی) 1- حتمی،محقق

16. pack one's bag
چمدان ها را بستن،رخت بربستن،آماده ی عزیمت شدن

17. to pack a bag
در کیسه چپاندن

18. she dangled the sandwich bag in front of me and said, "if you want food, you must take your medicine"
پاکت ساندویچ را جلوم تکان داد و گفت: ((اگر غذا می خواهی باید دارویت را بخوری. ))

19. she is an old bag
او درب و داغان است.

20. be left holding the bag
(عامیانه) تقصیر کار شناخته شدن (در حالی که دیگران سودش را می برند)،دلال مظلمه شدن

21. put on the feed bag
(خودمانی) خوراک خوردن

22. our victory is in the bag
پیروزی ما حتمی است.

23. she poked about in her bag for the keys
برای یافتن کلیدها در کیف دستی خود کاوش کرد.

24. these apples are sold by the bag
این سیب ها را پاکتی می فروشند (نه کیلویی)

25. let the cat out of the bag
رازی را آشکار کردن،قضیه ای را رو کردن

26. let the cat out of the bag
بروز دادن،(ناخودآگاهانه) فاش کردن

27. if you jam one more thing into this bag it will tear
اگر چیز دیگری را در این کیسه بچپانی پاره خواهد شد.

28. he would by no means part from his precious bag
او به هیچ وجه از کیف پر بهای خود جدا نمی شود.

29. there were cuts and scores all over the leather bag
کیف چرمی پر از بریدگی و خراشیدگی بود.

30. Don't just sling your bag on the floor!
[ترجمه مجید] فیلم سکس سوپر
|
[ترجمه گوگل]کیف خود را فقط روی زمین نکشید!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کیسه (اسم)
bourse, bladder, bag, sac, sack, pouch, cyst, cod, bagging, bung, capsule, theca, sinus, purse

کیف (اسم)
pleasure, bag, briefcase, valise, titillation, revel, intoxication, kef, jollity

ساک (اسم)
bag, sack, rucksack

خورجین (اسم)
bag, pack sack, valise, saddlebag, pannier, satchel, carpetbag, portmanteau, gripsack, haversack, wallet

چنته (اسم)
bag, knapsack, pouch, satchel, carryall, cod, wallet

جوال (اسم)
bag, sack

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

طلب کردن (فعل)
request, demand, search, ask, seek, bag

انگلیسی به انگلیسی

• sac, pack, briefcase, pouch, satchel; purse, handbag, pocketbook; game taken when hunting; udder, bag-like mammary gland which hangs down and has more than one teat (in a cow, sheep, etc.); loose skin pleats hanging under the eyes (usually caused by lack of sleep or tiredness); base, one of the four points of the baseball diamond (baseball); small quantity of illegal drug (slang); ugly woman (slang)
put in a bag, put in a pouch; capture, catch; arrest; steal
a bag is a container made of paper, plastic, or leather which is used to carry things.
you can use bag to refer to a bag and its contents, or to the contents only.
bags under your eyes are folds of skin, usually caused by not having enough sleep.
if you say that something is in the bag, you mean that you are certain to get it or achieve it; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

آقای کتابدار ما زبان انگلیسی هم بلدیم ما برای فارسی باید کمک کنیم وگرنه عربا در رو درب کردن - - زیر را ذیل کردن و ترکا هم از سه طرف میدزدند وبا کمک امریکا میبرند نیازی به توسعه انگلیسی نداریم پایه های فارسی رو از انگلیسی نشان بده
This term refers to a condom as a rubber bag that is used to cover the penis during sexual intercourse. The word “bag” is used metaphorically to describe the shape and function of a condom.
کاندوم
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
I always carry a bag in my wallet, just in case.
In a conversation about safe sex, a person might ask, “Do you have a bag with you?”
A friend might casually mention, “I need to buy some new bags for the weekend. ”

To obtain or acquire something, often with a sense of accomplishment or success.
به دست آوردن یا کسب کردن چیزی، اغلب با احساس موفقیت یا کامیابی.
مثال ها؛
“He finally bagged the job he had been interviewing for. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A hunter might bag a deer during a hunting trip.
A person might boast, “I always manage to bag the best deals during sales. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-claim/
کیف
مثال: She carried her books in a bag.
کتاب هایش را در یک کیف حمل می کرد.
مورد علاقه بودن. مورد پسند بودن
توبره کردن
1 -
a rude and insulting name for a woman, especially an older one
عامیانه
نامی بی ادبانه و توهین آمیز برای یک زن، به خصوص زن پیر
Silly old bag!
2 -
to criticize or laugh at someone or something in an unkind way
...
[مشاهده متن کامل]

انتقاد کردن یا خندیدن به کسی یا چیزی به شیوه ای ناخوشایند
Stop bagging her ( out ) - she's doing her best.
3 -
to hunt and capture or kill an animal or bird
شکار و گرفتن یا کشتن یک حیوان یا پرنده
Only 15 percent of last year’s hunters actually bagged a deer.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bag
زن بد قواره_ که در قسمت معانی دیگر اومده "اشتباه" هست
کیف زنانه
کوله مدرسه
ساک باشگاه
ساک مسافرتی
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
‏بگ
رمزنگاری عامیانه برای مقدار زیادی از یک ارز دیجیتال خاص.
دوستان یکی از معنی های جالبش، گودی دورِ چشم
قید چیزی رو زدن
بیخیال شدن
I told a couple of people I might audition, but honestly I'll probably just bag it
کیسه
Bag it=forget it
فراموشش کن
Sleeping bag
به معنی کیسه خواب
گرفتن.
به جیب زدن
چیزی را به دست آوردن
شکار کردن
صاحب چیزی شدن
مالک چیزی شدن
bag ( مهندسی بسپار - مجموعة بسته بندی )
واژه مصوب: کیسه
تعریف: گُنجایه ای با ساختار لوله ای و منعطف در شکل ها و ابعاد و جنس های مختلف که از یک طرف باز است
واژه bag به معنای کیسه
واژه bag در مفهوم کیسه معمولا به صورت خالی استفاده نمی شود و همراه با یک اسم دیگر می آید. bag به هر کیسه پلاستیکی، پارچه ای یا کاغذی گفته می شود که برای حمل کردن وسایل از آن استفاده می شود. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

a black plastic garbage bag ( یک کیسه زباله سیاه )
a paper bag ( یک پاکت کاغذی )
واژه bag به معنای کیف
واژه bag به معنای کیف به کیسه ای محکم گفته می شود که از پارچه، چرم، پلاستیک و غیره درست شده باشد که یک یا دو دسته دارد و انواع مختلفی دارد مانند کوله پشتی، کیف مردانه، کیف رو دوشی، کیف زنانه و . . . واژه bag به طور کلی به انواع کیف های نرم اطلاق می شود و برای کیف سامسونت از واژه briefcase استفاده می کنیم.
منبع: سایت بیاموز

Pocket _ pack =کیسه
کیف 👜💼
کیف
پاکت سیگار
I need a bag much bigger
من به کیف بزرگتری نیاز دارم
📖📖
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس