فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: baffles, baffling, baffled
حالات: baffles, baffling, baffled
• (1) تعریف: to bewilder; confuse.
• مترادف: bamboozle, befuddle, bewilder, buffalo, confound, confuse, perplex, puzzle, stump
• متضاد: enlighten
• مشابه: beat, evade, fog, frustrate, muddle, mystify, nonplus, obfuscate, stick
• مترادف: bamboozle, befuddle, bewilder, buffalo, confound, confuse, perplex, puzzle, stump
• متضاد: enlighten
• مشابه: beat, evade, fog, frustrate, muddle, mystify, nonplus, obfuscate, stick
- The professor's abstruse explanation baffled the students.
[ترجمه عباس] توضیح واضح و شفاف استاد دانشجو ها را گیج کرد.|
[ترجمه اسحاقی] توضیح پیچیده و مبهم استاد ، شاگردان را گیج کرد.|
[ترجمه مهتاب] توضیح اضافی استاد دانش اموزان را گیج کرد.|
[ترجمه گوگل] توضیحات مبهم استاد دانشجویان را متحیر کرد[ترجمه ترگمان] توضیح abstruse استاد، دانش آموزان را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His wife's sudden departure baffled him.
[ترجمه آترین] ترک کردن ناگهانی همسرش او رو گیج کرد.|
[ترجمه Mina] عزیمت ناگهانی همسرش او را دست پاچه کرد|
[ترجمه حزب الله امانی] ترک ناگهان همسرش او ار پریشان ساخت|
[ترجمه گوگل] خروج ناگهانی همسرش او را گیج کرد[ترجمه ترگمان] حرکت ناگهانی همسرش او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to thwart or frustrate by creating confusion; confound.
• مترادف: befuddle, confound, confuse, disconcert, muddle, nonplus
• مشابه: befog, daze, delude, disorient, distract, dumbfound, fool, frustrate, mislead, obfuscate, perplex, stick, thwart
• مترادف: befuddle, confound, confuse, disconcert, muddle, nonplus
• مشابه: befog, daze, delude, disorient, distract, dumbfound, fool, frustrate, mislead, obfuscate, perplex, stick, thwart
- The strange and complicated case had baffled the police for years.
[ترجمه گوگل] این پرونده عجیب و پیچیده سال ها پلیس را گیج کرده بود
[ترجمه ترگمان] این پرونده عجیب و پیچیده سال ها بود که پلیس را گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پرونده عجیب و پیچیده سال ها بود که پلیس را گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to obstruct or deflect the movement of (gases, sound waves, light, liquid, or the like).
• مشابه: check, deaden, dull, inhibit, muffle, obstruct, restrain
• مشابه: check, deaden, dull, inhibit, muffle, obstruct, restrain
اسم ( noun )
مشتقات: baffling (adj.), bafflingly (adv.), bafflement (n.), baffler (n.)
مشتقات: baffling (adj.), bafflingly (adv.), bafflement (n.), baffler (n.)
• : تعریف: a device for obstructing, deflecting, or controlling the movement of gases, liquid, sound waves, or light.
• مترادف: deflector
• مترادف: deflector