baffle

/ˈbæfl̩//ˈbæfl̩/

معنی: پریشانی، اهانت، دست پاچه کردن، گیج یا گمراه کردن، بینتیجه کردن
معانی دیگر: گیج کردن، (حواس کسی را) مختل کردن یا پرت کردن، سردرگم کردن، دخالت کردن در، جلوگیری کردن، مانع ایجاد کردن، (نادر) گیجی، سرگشتگی، سردرگمی، حیرت، (ماشین آلات - حایل یا دیواره ای که برای منحرف کردن جریان آب یا گاز و غیره جلو آن قرار دارد) نورگیر، سپر، سپرچه، سپرک، (رادیو و غیره: دیواره یا محفظه ای که کارش جلوگیری از انتقال امواج صدا از عقب به جلو بلندگو و گرام و غیره است) صداگیر، موج گیر، (با به کار بردن صداگیر یا سپرک) جلو دخالت امواج ناخواسته را گرفتن، مغشوش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: baffles, baffling, baffled
(1) تعریف: to bewilder; confuse.
مترادف: bamboozle, befuddle, bewilder, buffalo, confound, confuse, perplex, puzzle, stump
متضاد: enlighten
مشابه: beat, evade, fog, frustrate, muddle, mystify, nonplus, obfuscate, stick

- The professor's abstruse explanation baffled the students.
[ترجمه عباس] توضیح واضح و شفاف استاد دانشجو ها را گیج کرد.
|
[ترجمه اسحاقی] توضیح پیچیده و مبهم استاد ، شاگردان را گیج کرد.
|
[ترجمه مهتاب] توضیح اضافی استاد دانش اموزان را گیج کرد.
|
[ترجمه گوگل] توضیحات مبهم استاد دانشجویان را متحیر کرد
[ترجمه ترگمان] توضیح abstruse استاد، دانش آموزان را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His wife's sudden departure baffled him.
[ترجمه آترین] ترک کردن ناگهانی همسرش او رو گیج کرد.
|
[ترجمه Mina] عزیمت ناگهانی همسرش او را دست پاچه کرد
|
[ترجمه حزب الله امانی] ترک ناگهان همسرش او ار پریشان ساخت
|
[ترجمه گوگل] خروج ناگهانی همسرش او را گیج کرد
[ترجمه ترگمان] حرکت ناگهانی همسرش او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to thwart or frustrate by creating confusion; confound.
مترادف: befuddle, confound, confuse, disconcert, muddle, nonplus
مشابه: befog, daze, delude, disorient, distract, dumbfound, fool, frustrate, mislead, obfuscate, perplex, stick, thwart

- The strange and complicated case had baffled the police for years.
[ترجمه گوگل] این پرونده عجیب و پیچیده سال ها پلیس را گیج کرده بود
[ترجمه ترگمان] این پرونده عجیب و پیچیده سال ها بود که پلیس را گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to obstruct or deflect the movement of (gases, sound waves, light, liquid, or the like).
مشابه: check, deaden, dull, inhibit, muffle, obstruct, restrain
اسم ( noun )
مشتقات: baffling (adj.), bafflingly (adv.), bafflement (n.), baffler (n.)
• : تعریف: a device for obstructing, deflecting, or controlling the movement of gases, liquid, sound waves, or light.
مترادف: deflector

جمله های نمونه

1. How so mediocre a player earned so much money baffled me.
[ترجمه گوگل]اینکه چگونه یک بازیکن متوسط ​​این همه پول به دست آورده بود، مرا گیج کرد
[ترجمه ترگمان]چطور یه بازیکن معمولی این قدر پول گیر آورده که منو گیج نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The topic of relativity is a baffling one.
[ترجمه گوگل]موضوع نسبیت موضوعی گیج کننده است
[ترجمه ترگمان]موضوع نسبیت یک موضوع گیج کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sherlock Holmes would undoubtedly have been baffled by the way the crime was committed.
[ترجمه گوگل]شرلوک هلمز بدون شک از نحوه ارتکاب جنایت گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]مسلما شرلوک هولمز از طرز ارتکاب جنایت گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The police were baffled, and Sherlock Holmes was called in to investigate.
[ترجمه گوگل]پلیس گیج شد و شرلوک هلمز برای تحقیق فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]پلیس گیج شده بود و شرلوک هولمز برای تحقیق فراخوانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Officials say they're baffled about the cause of the gas explosion.
[ترجمه گوگل]مقامات می گویند در مورد علت انفجار گاز گیج شده اند
[ترجمه ترگمان]مقامات می گویند که آن ها در مورد علت انفجار گاز سردرگم شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One of the exam questions baffled me completely.
[ترجمه گوگل]یکی از سوالات امتحان منو کاملا گیج کرد
[ترجمه ترگمان]یکی از سوالات آزمون من را به طور کامل گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was completely baffled by his strange behaviour.
[ترجمه گوگل]از رفتار عجیب او کاملا گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]رفتار عجیبش کام لا گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm baffled as to why she hasn't called.
[ترجمه گوگل]من گیج شدم که چرا زنگ نزده است
[ترجمه ترگمان]گیج شده ام که چرا زنگ نزده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Police are baffled by the murder.
[ترجمه گوگل]پلیس از قتل گیج شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس از این قتل گیج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The examination question baffled me completely and I couldn't answer it.
[ترجمه پرستو واصلی] سوالات امتحان کاملا مرا گیج کرد و نتوانستم جواب بدهم
|
[ترجمه گوگل]سوال امتحان منو کاملا گیج کرد و نتونستم جواب بدم
[ترجمه ترگمان]سوال examination کاملا مرا گیج کرده بود و نمی توانستم به آن پاسخ دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The storms have baffled meteorologists in the United States.
[ترجمه گوگل]این طوفان هواشناسان در ایالات متحده را گیج کرده است
[ترجمه ترگمان]طوفان ها هواشناسی را در ایالات متحده سردرگم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The swindler tried to baffle him out of his money, but in vain.
[ترجمه گوگل]کلاهبردار سعی کرد او را از پولش گیج کند، اما بیهوده
[ترجمه ترگمان]The سعی کرد او را از پول خرد کند، اما بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm baffled why she hasn't called.
[ترجمه گوگل]گیج شدم چرا زنگ نزده
[ترجمه ترگمان]گیج شده ام که چرا زنگ نزده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The doctors are completely baffled by her illness.
[ترجمه گوگل]پزشکان از بیماری او کاملا گیج شده اند
[ترجمه ترگمان]دکترها از بیماری او کاملا گیج شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She baffled all our attempts to find her.
[ترجمه گوگل]او تمام تلاش های ما را برای یافتن او گیج کرد
[ترجمه ترگمان]او تمام تلاش ما برای پیدا کردن او را به هم زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. For years this anomalous behaviour has baffled scientists.
[ترجمه گوگل]سال‌هاست که این رفتار غیرعادی دانشمندان را گیج کرده است
[ترجمه ترگمان]برای سال ها این رفتار غیر عادی دانشمندان را گیج کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her disappearance has baffled police.
[ترجمه گوگل]ناپدید شدن او پلیس را گیج کرده است
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن اون پلیس رو سردرگم کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

اهانت (اسم)
contumely, baffle, impertinence, offense, insolence, disrespect, contempt, disdain

دست پاچه کردن (فعل)
abash, overwhelm, baffle, fluster, confuse, incommode, embarrass, disconcert

گیج یا گمراه کردن (فعل)
baffle

بی نتیجه کردن (فعل)
baffle

تخصصی

[شیمی] تیغه، مختل کردن یا پرت کردن، سردرگم کردن، - دخالت کردن در، جلوگیرى کردن، مانع ایجاد کردن، (ماشین آلات حایل یا دیواره اى که براى منحرف کردن جریان آب یا گاز و غیره جلو آن قرار دارد) نورگیر، سپر، سپرچه، سپرک، - (رادیو و غیره دیواره یا محفظه اى که کارش جلوگیرى از انتقال امواج صدا از عقب به جلو بلندگو و گرام و غیره است ) صداگیر، موج گیر، - (با به کار بردن صداگیر یا سپرک ) جلو دخالت امواج ناخواسته را گرفتن
[عمران و معماری] دیوار آرام کننده - سپر - موجگیر - مانع صفحه ای شکل - تیغه
[برق و الکترونیک] موج گیر
[مهندسی گاز] سپر، موجگیر
[زمین شناسی] دیواره آرام کننده، موج گیر
[نساجی] بافل - صفحه مشبکی که در ماشین وینچ جعبه نمک زدن را می سازد
[پلیمر] مانع، موجگیر، تیغه و بافل
[آب و خاک] مانع یا دیواره آرام کننده

انگلیسی به انگلیسی

• instrument that regulates flow; board that regulates flow
bewilder, confuse; frustrate
if you are baffled by something, you cannot understand it or explain it.

پیشنهاد کاربران

To baffle means to perplex or confuse someone. It is often used when something is difficult to understand or figure out.
گیج کردن یا سردرگم کردن کسی.
اغلب زمانی استفاده می شود که درک یا فهمیدن چیزی دشوار باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The mystery baffled the detectives for months.
A person might say, “I’m completely baffled by this math problem. ”
Someone might ask, “Can you explain this concept? It’s baffling me. ”

Baffle= to not understand or be able to explain
🤷🏻‍♀️be too hard to understand or solve
puzzle, bewilder, confound, confuse, flummox, mystify, nonplus, perplex, stump
الکترونیک: تیغه، شیمی: منحرف کننده جریان سیال، هواپیمایی: دیوار ارام کننده، سپر، موج گیر، معماری: منعکس، صفحه منعکس کننده، صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن، بر هم زدن، علوم نظامی: تیغه بلندگو، تیغه لامپ، الکترونیک: گیج یا گمراه کردن، مغشوش کردن، دستپاچه کردن، بی نتیجه کردن، پریشانی، اهانت، گیج کردن
...
[مشاهده متن کامل]

سپر، صفحه منعکس کننده، صفحه انعکاس، از پیشرفت بازداشتن، تیغه بلندگو، گیج یا گمراه کردن، مغشوش کردن، دستپاچه کردن، بی نتیجه کردن، پریشانی، اهانت، الکترونیک: تیغه لامپ، معماری: موج گیر، شیمی: تیغه، علوم هوایی: منحرف کننده جریان سیال، علوم نظامی: بر هم زدن

لانگمن دیکشنری : گیج کردن ، گمراه کردن
puzzle, bewilder, confound, confuse, flummox, mystify, nonplus, perplex, stump
گیج کردن
سپر، صفحه منعکس کننده، صفحه انعکاس، از پیشرفت بازداشتن، تیغه بلندگو، گیج یا گمراه کردن، مغشوش کردن، دستپاچه کردن، بی نتیجه کردن، پریشانی، اهانت، الکترونیک: تیغه لامپ، معماری: موج گیر، تیغه، علوم هوایی: منحرف کننده جریان سیال، علوم نظامی: بر هم زدن
...
[مشاهده متن کامل]

گیج کردن، گمراه کردن
baffle 2 ( n ) ( b�fl ) =a screen used to control or prevent the flow of sound, light, or liquid, e. g. You can cut out glare from a strip light by concealing it behind a baffle.
baffle
baffle 1 ( v ) ( b�fl ) =to confuse sb completely; to be too difficult or strange for sb to understand or explain, e. g. His behavior baffles me. baffling ( adj ) , bafflement ( n )
baffle
بافل یا موج گیر وسیله یا ساختاری است که برای هدایت، مسدود کردن یا مخلوط کردن جریان سیال یا گاز استفاده می شود.
گیج
✔️دست پاچه کردن/شدن
✔️گیج یا گمراه کردن/شدن
✔️سردرگم کردن/شدن
:Meaning
if you are baffled by something, you cannot understand it or explain it
. . .
I'm baffled by this guy. He comes out of nowhere so strong. Has me on the run before I can even get to anybody in his camp
...
[مشاهده متن کامل]

Limitless 2011🎥

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : baffle
✅️ اسم ( noun ) : bafflement
✅️ صفت ( adjective ) : baffling
✅️ قید ( adverb ) : bafflingly
همون گوزپیچ شدن خودمون
بهتر است معنی گیج کردن را یاد بگیریم چون در اکثر جملات گیج کردن معنی میدهد.
baffle ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: سپرک
تعریف: [حمل‏ونقل هوایی، علوم نظامی] تیغه ای که در مسیر سیال قرار می گیرد و موجب تغییر جهت یا توقف تلاطم سیال می شود|||[نجوم رصدی و آشکارسازها] ساختاری در سامانه های اپتیکی که با مخالفت از عبور نور کجراه یا پراکنده کردن آن مانع از رسیدن آن به آشکارسازها می شود
...
[مشاهده متن کامل]

Merriam Webster:
First Known Use of baffle
Verb
1675, in the meaning definedمشخص، معین، تعریف شده at sense 1
Noun
1881, in the meaning defined above
History and Etymology for baffle
...
[مشاهده متن کامل]

Verb
probably alteration of Middle English ( Scots ) bawchillen to denounceتقبیح, discreditبی اعتبار publicly
Noun
noun derivative of BAFFLE ENTRY 1
معنی ریشه ای:
واج ک/ واجه ( کلام ی، تمایز ساز، حیران ی )
هرجی، هاجی، واجی، دجی ( دج: دش، دژ، دژنام )
( گیجی، موج گیری، تقبیح کردن )

سلام، به معنی گیج کردن، گمراه کردن، یا سردرگم کردن هست. مثال:
Don't baffle me, let me think on it please =منو گمراه ( سردرگم، گیج ) نکن، بذار روش فکر کنم لطفا.
موفق باشید!

ضربه گیر، مانع
مبهوت/بهت زده کردن
Smt that you cant understand it or you cant explain it
( تخصصی - عمران ) موج گیر
Puzzle
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس