صفت ( adjective )
• : تعریف: having a bad temper or mood; cranky; irritable.
• متضاد: affable, easygoing, good-tempered
• مشابه: cross, ill-natured, petulant, quarrelsome, sour, sullen
• متضاد: affable, easygoing, good-tempered
• مشابه: cross, ill-natured, petulant, quarrelsome, sour, sullen
- We were fearful of disturbing our bad-tempered father, so we approached him carefully.
[ترجمه Rn] ما از به هم زدن ارامش پدر تند خویمان میترسیدیم، بنابراین با احتیاط به او نزدیک شدیم|
[ترجمه گوگل] ما از مزاحمت پدر بداخلاق خود می ترسیدیم، بنابراین با احتیاط به او نزدیک شدیم[ترجمه ترگمان] ما از آزار دادن پدر bad ناراحت بودیم، بنابراین با احتیاط به او نزدیک شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید