back off


1- کمی عقب رفتن 2- (عامیانه) رجوع شود به: back down

جمله های نمونه

1. They request that you back off 100 meters to the south.
[ترجمه گوگل]آنها از شما درخواست می کنند که 100 متر به سمت جنوب عقب نشینی کنید
[ترجمه ترگمان]آن ها درخواست کرده اند که شما از ۱۰۰ متر به سمت جنوب برگردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The press have agreed to back off and leave the couple alone.
[ترجمه گوگل]مطبوعات پذیرفته‌اند که عقب‌نشینی کنند و این زوج را تنها بگذارند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها توافق کرده اند که عقب نشینی کنند و این زوج را تنها بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He refused to back off from his earlier statement.
[ترجمه گوگل]او حاضر نشد از اظهارات قبلی خود عقب نشینی کند
[ترجمه ترگمان]او نپذیرفت که از اظهارات قبلی خود صرفنظر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Just back off and let us do this on our own, will you?
[ترجمه گوگل]فقط عقب نشینی کنید و اجازه دهید این کار را خودمان انجام دهیم، می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]فقط برگردیم و این کار رو خودمون انجام بدیم، می شه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Back off! There is no need to yell at me.
[ترجمه Ghorbani] کوتاه بیا لازم نیست سر من داد بکشی
|
[ترجمه گوگل]بکش کنار! نیازی به فریاد زدن سر من نیست
[ترجمه ترگمان]! بکش عقب لازم نیست سرم داد بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Back off! There's no need to yell at me.
[ترجمه امیرحسین قربانی] برو عقب! لازم نیست سرم داد بزنی.
|
[ترجمه گوگل]بکش کنار! نیازی به فریاد زدن سر من نیست
[ترجمه ترگمان]! بکش عقب نیازی نیست سرم داد بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you take the back off this clock, you can see its/the works.
[ترجمه گوگل]اگر این ساعت را به عقب بردارید، می توانید کارهای آن را ببینید
[ترجمه ترگمان]اگر از این ساعت به عقب برگردید، می توانید کاره ای آن را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I think you should back off for a while.
[ترجمه گوگل]به نظرم باید یه مدت عقب نشینی کنی
[ترجمه ترگمان] فکر کنم واسه یه مدتی باید برگردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Back off, Marc! Let me run my own life!
[ترجمه بهار] بکش کنار مارک ! بزار زندگیمو خودم اداره کنم
|
[ترجمه گوگل]عقب نشینی، مارک! بگذار زندگی خودم را اداره کنم!
[ترجمه ترگمان]برو عقب، مارک! بگذار زندگی خودم را اداره کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Back off and let me make my own decisions.
[ترجمه گوگل]عقب نشینی کن و بگذار تصمیمات خودم را بگیرم
[ترجمه ترگمان]برمی گردم و اجازه می دهم تصمیمات خودم را بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hey man. Back off!
[ترجمه گوگل]هی آقا بکش کنار!
[ترجمه ترگمان] هی، مرد! بکش عقب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've never known you back off from anything or anybody.
[ترجمه گوگل]من هرگز تو را نشناختم که از هیچ چیز یا کسی عقب نشینی کنی
[ترجمه ترگمان]من تا حالا تو رو از هر چیزی و هر کسی ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hitch told him to back off, then moved across.
[ترجمه گوگل]هیچ به او گفت که عقب نشینی کند، سپس حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]می تونی بهش گفت که عقب بکشه و بعد از اون طرف رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sit-ups start with the back off the board, and end before the upper body reaches the vertical position.
[ترجمه گوگل]دراز و نشست با پشت از تخته شروع می شود و قبل از اینکه بالاتنه به حالت عمودی برسد پایان می یابد
[ترجمه ترگمان]The با عقب از صفحه شروع می شوند و قبل از اینکه قسمت بالایی به سمت عمودی برسد، پایان می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• give up on, withdraw from -, abandon

پیشنهاد کاربران

retreat
عقب نشینی کردن
بشین سرجات
بکش کنار
مبارزه را باختن و عرصه را به حریف واگذار کردن
It's often used to tell someone to back away or stop.
وخه یره
بزن به چاک
( عامیانه )
عقب نشینی کردن/ صرف نظر کردن/بکش کنار.
بشین سرجات هم معنی میده
کوتاه آمدن ، بی خیال شدن
برو کنار - بکش کنار
to stop being involved in a situation, usually in order to allow other people to deal with it themselves
بی خیال چیزی یا موضوعی شدن
She started to criticize me, then she suddenly backed off.
Just back off and let us do this on our own, will you?
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/back-off
برو بابا برو پی کارت
1 - Back off = عقب نشینی کردن
The commander refused to back off from location which enemy suppressed his troops
فرمانده نپذیرفت که عقب نشینی کند از موقعیتی که دشمن نیروهایش را تارومار کرده بود.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - Back off = بکش عقب، بکش کنار، عقب بمون
I'm telling you backoff or else shot your goddamn head just a bullet
دارم بهت میگم بکش عقب وگرنه فقط یک گلوله تو مخ لعنتیت خالی میکنم

Give me alone تنهام بزار - دست از سرم بردار
دست کشیدن از کاری
درجا زدن
دخالت نکردن، تنها گذاشتن کسی ( دخالت نکن، تنهام بذار )
Just back off and let us do this on our own, will you?
عقب کشیدن
saw the knife and backed off.
بیخیال شو!
بزن به چاک
کوتاه بیا

بکاف مثل عقب زفتن
جا زدن ، پا پس کشیدن
پا پس کشیدن
ب عقب رفتن از چیزی یا کسی معمولا وقتی ک ترسیده باشید
بکش کنار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس